هستی

می ترسیم...... اما داستان جالب "خر" با سواد خسته ام .... عشق چیست؟ حوصله نداری شیشه مانیتورت رو تمیز کنی ؟؟ بوی محرم "ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ " شعری تقدیم به همسران جامانده‌ی حاجیانی که در منا جان باختند حسین پناهی.... از زندگی لذت ببر هدیه از یک دوست خوب


سیمین بهبهانى

زیادی خوب بودن خوب نیست
 
زیادی که خوب باشی دیده نمیشوی
 
میشوی مثل شیشه ای تمیز
 
کسی شیشه ی تمیز را نمیبیند
 
همه به جای شیشه ، منظره ی بیرون را میبینند
 
ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد
 
وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد
 
همه آنرا میبینند
 
همه سعی میکنند تمیزش کنند
 
زیادی خوب بودن خوب نیست
 
زیادی که خوب باشی شکننده تر میشوی
 
با هر قدرناشناسی دلت ترک بر میدارد
 
میشکند
 
تکه های شکسته را در دستانت میگیری
 
نگاه میکنی به نتیجه ی زیادی خوب بودنت
 
زیادی خوب بودن خوب نیست
 
زیادی که خوب باشی به زیادی خوب بودنت عادت میکنند
 
آنوقت کافیست کمی بد شوی
 
همه گمان میکنند زیادی بدی



نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394

از جغد بی نصیب چه پرسی که باغ چیست

با عندلیب نغمه برآورکلاغ چیست

بزمجه ای که خاک خورد در مغاک ها

کی ره برد که باغ چگونه است و زاغ چیست

افسرده پیکری که عصب نیست در تنش

آگه نشد که سرد کدام است و داغ چیست

در جمع ابلهان چه کنی داستان عقل

لب را ببند کور چه داند چراغ چیست

بسیار آدمی که به ظلمتسرای جهل

در چشم من طویله نماید الاغ چیست




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 17 شهريور 1394


 

اگر کسی با تو نامهربانی کرد تو مهربان باش
اگر بی وفایی دیدی وفا دار باش
دروغ شنیدی تو راستگو باش
اگر بدی کرد خوبی کن
با دشمنت دوستی کن
همینطور خنگ بازي دربيار تا منهدم شی به اميد خدااااا
----------------
شیر روزی 18 ساعت استراحت می کنه , الاغ روزی 18 ساعت کار می کنه , اگه کار زیاد باعث موفقیت میشد الان سلطان جنگل الاغ بود نه شیر
اينو گفتم كه براي علاف بودنتون عذاب وجدان نداشته باشين
ادامه بدين حال ميده.....
-----------------

اﺻﻠﺎ ﺯﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ، ﮔﯿﺮ ﺩﺍﺩﻥ ، ﻏﺮﺯﺩﻥ ،
ﺣﺴﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻥ ، ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺷﺘﻦ.
مرد هم آفریده شده برای گند زدن به تمام این احساسات!
----------------



نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 17 شهريور 1394

 

 

کاش یادمان باشد... با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم!
 

 

 
 

 




نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 15 شهريور 1394

حسین پناهی....

دلم میسوزد وقتی میبینم 
 
توی شهرداری

حقوق
 
آنهایی که جدول حل می کنند ،

بیشتر از 
 
آنهایی است که جدول تمیز می کنند !!!؟
 
سقف خانه ی ما سوراخ است،،
 
ولی در عوض مناره های مسجدِ خالی سر به فلڪ ڪشیده است..،،

همسایه مان هر ساله مڪه میرود،،
 
میگوید خدا طلبیده

خدایا،،،
 
خسته نمیشوی از قیافه تڪراریَش؟؟
 
دوستانت چه قیافه های خاصی دارند ...،،
 
ریش،،
 
تسبیح،،
 
سجاده،،
 
با اسمت چه احترامی دارند . . .
 
اگـــــر دوست بی ریش و تسبیح قبول میڪنی،،
 
ما هم هستیم . . .

اینجا میگویند برو دعایت را به فلانی بگو،،،
 
پیش خدا آبرو دارد، شاید دعایت پذیرفته شود . . .
 
خدایا نگو ڪه پارتی بازی به عرش هم رسیده

من به این جماعت دیوانه ڪـافر شده ام
 
فقط تورا میشناسم و بس




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 9 شهريور 1394

از زندگی لذت ببر


 
 

 
شخصی چای را آن قدر کم رنگ می‌‌نوشید که به سختی می‌‌توانستیم بفهمیم که آب جوش نیست!

چربی‌ و نمک هم اصلا نمی‌‌خورد! ورزش می‌‌کرد و وقتی از ا‌و علت این کار‌هایش را می‌‌پرسیدیم، می‌‌گفت که این‌ها برای سلامتی‌ بد است و سکته می‌‌آورد.

ا‌و در چهل و پنج سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت! .

----------

چندی پیش یک زندانی در امریکا از زندان گریخت.

به ایستگاه راه آهن می رود و سوار یک واگن باری می شود.

در واگن به صورت خودکار بسته می شود و قطار به راه می افتد.او متوجه می شود که سوار فریزر قطار شده است.
روی تکه کاغذی می نویسد: این مجازات رفتار های بد من است, که باید منجمد شوم.

وقتی قطار به ایستگاه می رسد, مامورین با جسد او روبرو می شوند.در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است.

----------

منتظر هرچه باشیم،همان برایمان پیش می‌‌آید.

منتظر شادی باشیم،شادی پیش می‌‌آید.

منتظر غم باشیم،غم پیش می‌‌آید.

هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس انداز نکنیم. چون رخ می‌‌دهد.

پول را برای عروسی ،برای خرید خانه،اتومبیل، مسافرت و نظایر آن
پس انداز کنیم.

وقتی می‌‌گوئیم این پول برای خرید اتومبیل است، دیگر به تصادف فکر نکن...

ژاپنی‌ها ضرب‌المثل جالبی دارند و می‌گویند: 

اگر فریاد بزنی به صدایت گوش می‌دهند !
و اگر آرام بگویی به حرفت گوش می‌دهند !
قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را !

این "باران" است که باعث رشد گل ها می شود نه "رعد و برق" !

در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند ،
بچه ها نمی توانند بـــــزرگ شوند !
شایـد قــــــد بکشند ،
اما بال و پـــــر نخواهند گرفت !

ﻣﻴﺪﻭﻧید ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟
ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ و چهار ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ و ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
خونه يعنى احترام و درك متقابل
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ
خونه يعنى آرامش وامنيت
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ
خونه يعنى فضايى خالى از خشم
خالى از دود
خالى از قرص خواب واسترس
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ بزنى و لبخند ببينى
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ای ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﻜﻨﻢ

و چـقـــدر دیـــر می فهمیـــم که
زنــدگـی همین روزهــاییست
منتــظـر گــذشتنـش هستیـــم ...!

زندگی کوتاه است ...
زمان به سرعت می گذرد ...
نه تکراری ... نه برگشتی ...
پس از هر لحظه ای که می آید 

لذت ببرید ... !



نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 8 شهريور 1394

 

« این‌گونه یاد خدا کنیم »


امام رضا سلام الله عليه :


أَحَبَّ اللّهُ عز و جل أن يَكونَ في وَقتِ ذِكرِهِ مُتَبَتِّلاً مُتَضَرِّعًا مُبتَهِلاً؛


خداى عز و جل دوست داشت هنگام ياد او منقطع، خاكسار و خواستار باشيم.


علل الشرائع : ۲۶۴ / ۹؛ الصلاة في الكتاب و السنة ج 1 ص 68




نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 4 شهريور 1394

هدیه از یک دوست خوب

    من دست خالی آمدم، دست من و دامان تو سر تا به پا درد و غمم، درد من و درمانِ تو

تو هر چه خوبی من بدم، بیهوده بر هر در زدم آخر به این در آمدم باشم کنار خوان تو

من از همه در رانده ام، من رانده ای و امانده ام یا خوانده یا ناخوانده ام اکنون منم مهمان تو

پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد هر در به رویم بسته شد جُز درگه احسان تو

گفتم منم در می زنم،گفتی به تو سر می زنم من هم مکرّر می زنم کو عهد و کو پیمان تو؟

سوی تو رو آورده ام ای خُم سبو آورده ام من آبرو آورده ام کو لطف بی پایان تو

حال من گوشه نشین با گوشه ی چشمی ببین جز سایه ی پر مهرتان جایی ندارم جان تو

من خدمتی ننموده ام دانم بسی آلوده ام اما به عمری بوده ام چون خار در بستان تو

شاعر : حاج علی انسانی




نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 4 شهريور 1394

عـوض گـل، گناه آوردم

 

اشعار تولد امام رضا(ع), مولودی ولادت امام رضا

 

 ای ملایک کبوتر حرمت
چشم آدم به گندم کرمت


نه خراسان فقط،که ملک خداست
عالمی زیر سایۀ علمت


تو مسیحای آل فاطمه‌ای
که مسیحا دمد ز فیض دمت


حرم قدس کبریا گردید
به خراسان رسید تا قدمت


قاتلت را نمی‌کنی نومید
به جوادت اگر دهد قسمت


همۀ زندگانی‌ام این است
که دهم جان به‌ گوشۀ حرمت


هم ملک زائر تو، هم انسان
هم عرب سائلند، هم عجمت


هر که یک بار بر تو آرد رو
تو سه نوبت کنی زیارت او




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 3 شهريور 1394

 

 

کارت پستال ولادت امام رضا(ع)

 




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 3 شهريور 1394

بیا در کوچه باغ شهر احساس
شکست لاله را جدی بگیریم
اگر نیلوفری دیدیم زخمی
برای قلب پر دردش بمیریم
بیا در کوچه های تنگ غربت
برای هر غریبی سایه باشیم
بیا هر شب کنار نور یک شمع
به فکر پیچک همسایه باشیم
بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یک رز تنها بباریم
بیا در باغ بی روح دلی سرد
کمی رویا ی نیلوفر بککاریم
بیا در یک شب آرام و مهتاب
کمی هم صحبت یک یاس باشیم
اگر صد بار قلبی را
شکستیم
بیا یک بار با احساس باشیم
بیا به احترام قصه عشق
به قدر شبنمی مجنون بمانیم
بیا گه گاه از روی محبت
کمی از درد لیلی بخوانیم
بیا از جنگل سبز صداقت
زمانی یک گل لادن بچینیم
کنار پنجره تنها و بی تاب
طلوع آرزوها را ببینیم
بیا یک شب به این
اندیشه باشیم
چرا این آبی زیبا کبود است
شبی که بینوا می سوخت از تب
کنار او افق شاید نبوده ست
بیا یک شب برای قلبهامان
ز نور عاطفه قابی بسازیم
برای آسمان این دل پاک
بیا یک بار مهتابی بسازیم
بیا تا رنگ اقیانوس آبیست
برای موج ها دیوانه باشیم
کنار هر
دلی یک شمع سرخست
بیا به حرمتش پروانه باشیم
بیا با دستی از جنس سپیده
زلال اشک از چشمی بشوییم
بیا راز غم پروانه ها را
به موج آبی دریا بگوییم
بیا لای افق های طلایی
بدنبال دل ماهی بگردیم
بیا از قلبمان روزی بپرسیم
که تا حالا در این دنیا چه کردیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
به فکر درد دلهای شکسته
به فکر سیل بی پیایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته
به فکر سیل بی پایان اشکی
که ر.ی چشم یک کودک نشسته
به فکر اینکه باید تا سحرگاه
برای پیوند یک شب دعا کند
ز ژرفای نگاه یک گل سرخ
زمانی مرغ آمین را صدا
کرد
به او یک قلب صاف و بی ریا داد
که در آن موجی از آه و تمناست
پر از احساس سرخ لاله بودن
پر از اندوه دلهای شکیباست
بیا در خلوت افسانه هامان
برای یک کبوتر دانه باشیم
اگر روزی پرستو بی پناهست
برای بالهایش لانه باشیم
بیا با یک نگاه آسمانی
ز درد یک
ستاره کم نماییم
بیا روزی فضای شهرمان را
پر از آرامش شبنم نماییم
بیا با بر گ های گل سرخ
به درد زنبقی مرهم گذاریم
اگر دل را طلب کردند از تو
مبادا که بگویی ما نداریم
بیا در لحظه های بی قراری
به یاد غصه مجنون بخوابیم
بیا دلهای عاشق را بگردیم
که شاید ردی از قلبش بیا بیم
بیا در ساحل نمناک بودن
برای لحظه ای یکرنگ باشیم
بیا تا مثل شب بوهای عاشق
شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم
کنار دفتر نقاشی دل
گلی از انتظار سرخ رویید
و باران قطره های آبیش را
به روی حجم احساس پاشید
اگر چه قصه دل ها درازست
بیا به آرزو عادت نماییم
بیا با آسمان پیمان ببندیم
که تا او هست ما هم با وفاییم
بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پاک و ساده باشیم
بیا هر وقت باران باز بارید
برای گل شدن آماده باشیم

نادرپور




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 2 شهريور 1394

خداوندا ، تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است


چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است . . .




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 2 شهريور 1394


مهربان باش که در آن پس ِ

این پنجره ی سبــــــز قشنگ

مهربان است کسی با من و تــــــو

چه قشنگ است نگاهی که به مهـــر

بگشایی به همه

به طبیعـت

به زمیــن

به ستـــاره

به قناری قفس

به هر آن چیز و هر

آن کس که خدا ساخت

مهـــــــربان باش

مهربان باش چو ابر

با کویر دل من

با تـن نازک گل

با زمخت تن خار

مهربان مثل نسیم

مثل آیینه و آب

مثل خورشید درخشان که به هر ذره ی خاک

می درخشد همه روز از سر مهر

زشت و زیبا همه مخلوق خداست

به همه مهر بورز




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 2 شهريور 1394

یک خاطره شگفت انگیز از استاد

 

کلاس اول یزد بودم سال1340، وسطای سال اومدیم تهران
یه مدرسه اسمم را نوشتند
شهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شهری غریب
ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا
معظلی بود برای من ، هیچی نمی فهمیدم
البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و
بدبختی درسکی می خواندم
تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس
معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده ی من
هر کس درس نمی خواند می گفت:می خوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم
با هزار زحمت رفتم کلاس دوم
آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان
همیشه ته کلاس می نشستم و گاهی هم چوبی می خوردم که یادم نرود کی هستم!!
دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد
کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان
لباسهای قشنگ می پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را برای کلاس ما گذاشتند
من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم
میدانستم جام اونجاست
درس داد، مشق گفت که برا فردا بیاریم
انقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم
ولی می دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست
فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها
همگی شاخ در آورده بودیم آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن
وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم
دستام می لرزید و قلبم به شدت می زد
زیر هر مشقی یه چیزی می نوشت
خدایا برا من چی می نویسه؟
با خطی زیبا نوشت : عالی
باورم نمی شد بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود
لبخندی زد و رد شد
سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم
به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم
به خودم قول دادم بهترین باشم...
آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد
همیشه شاگرد اول بودم
وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم
یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد
چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ می کنیم به ویژه ما مادران، معلمان، استادان، مربیان...
 
 
يك خاطره از
استاد محمد شاه محمدي
استاد مديريت و روانشناسى



نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 2 شهريور 1394

چند لحظه انرژی مثبت
 
مهربان باش


مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آنان را ببخش.

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.

اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.

نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم.
 



نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 2 شهريور 1394

 
خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟
 



نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 1 شهريور 1394



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به هستی مي باشد.