هستی

می ترسیم...... اما داستان جالب "خر" با سواد خسته ام .... عشق چیست؟ حوصله نداری شیشه مانیتورت رو تمیز کنی ؟؟ بوی محرم "ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ " شعری تقدیم به همسران جامانده‌ی حاجیانی که در منا جان باختند حسین پناهی.... از زندگی لذت ببر هدیه از یک دوست خوب


 




 



آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند, از این حقیقت غافلند که با صرف نیروی خود
در این زمینه, خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.

الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم..

بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم..

پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم.

زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم و در
مردن است که حیات ابدی می یابیم.

 




نویسنده : لیلا تاریخ : شنبه 30 دی 1391

نایت اسکین




نویسنده : لیلا تاریخ : پنج شنبه 28 دی 1391

مناجات

 

از خدا پرسيدم : خدايا چطور مي توان بهتر زندگي كرد؟

خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير ،

با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون هيچ ترسي براي آينده آماده شو.

ايمان را نگه دار و ترس را به گوشه اي انداز . شك هايت را باو رنكن و هيچگاه به باورهايت شك نكن ...

زندگي شگفت انگيز است ، فقط اگر بدانيد كه چطور زندگي كنيد .

مهم اين نيست كه قشنگ باشي قشنگ اين است كه مهم  باشي ! حتي براي يك نفر .

مهم نيست شير باشي يا آهو ، مهم اين است كه با تمام توان شروع به دويدن كني .

كوچك باش و عاشق .. كه عشق مي داند آئين بزرگ كردنت را

بگذار عشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو با كسي

موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن

فرقي نمي كند گودال آب كوچكي باشي يا درياي بيكران...

زلال كه باشي ، آسمان در تو پيداست ...

 

نلسون ماندلا




نویسنده : لیلا تاریخ : پنج شنبه 28 دی 1391

http://www.persian-star.net/1388/2/30/2/16_Persian-Star.org.jpg

خداوندا تنها درخواست من از تو این است
روزی که به اغوش تو باز میگردم
اگر جهنم از ان من شد که میسوزم
با جان و دل چرا که حکم منی که دلت را شکستم
و بر تو پشت کردم همین است
اما
اگر بهشتت از ان من شد هر چقدرهم زیبا انرا به من هدیه مکن

بهشت من تنها یک چیز است
در ان دنیا
باز عشقم را میخواهم
مرا در وجودش بدم تا جای نفسهایش باشم
میخواهم در وجودش بمانم
تا دوری و دلتنگی هایی که از او در دنیایت مرا ازار داد
برای همیشه مرا تسکین دهد
و بدانم از او جدایی ناپذیرم
این ان بهشتی است که من در رویاهایم دارم




نویسنده : لیلا تاریخ : پنج شنبه 28 دی 1391

مصیبت اربعین

سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو

حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم

برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بود
م




نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 13 دی 1391



گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com


گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 12 دی 1391



گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 12 دی 1391

آنكه شنيد .وآنكه نشنيد



مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است...
به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد. 
 
به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.
دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است ، آزمايش ساده اي وجود دارد... اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...
« ابتدا در فاصله  4 متري او بايست و با صداي معمولي ، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد ، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد. »
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم.
سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد:
« عزيزم ، شام چي داريم؟ » جوابي نشنيد بعد بلند شد و يک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابي نشنيد. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابي نشنيد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت:

 « عزيزم شام چي داريم؟ » 

 
و همسرش گفت:
« مگه کري؟! » براي چهارمين بار ميگم: « خوراک مرغ » !! 
 
 حقيقت به همين سادگي و صراحت است.
مشکل ، ممکن است آن طور که ما هميشه فکرميکنيم ، در ديگران نباشد ؛ شايد در خودمان باشد...




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391

سرنوشت كساني كه نماز را سبك بشمارند

 

سرنوشت کسانی که نماز را سبک بشمارند!
 
پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و آله - در پاسخ دخترش فاطمه علیها سلام که پرسیده بود: ای پدر مردان و زنانی که نمازشان را سبک می شمارند چه (جزایی ) دارند؟

- فرمود: ای فاطمه هر کس - از مردان یا زنان - نمازش را سبک بشمارد ، خداوند او را با پانزده عذاب مبتلا میکند: شش عذاب در دنیا ، سه عذاب در هنگام مرگ ، سه عذاب در قبر و سه عذاب در عرصه ی قیامت هنگامی که از قبر خود بیرون می آید.

اما آنچه در دنیا به او می رسد:
خداوند برکت را هم از عمرش بر می دارد و هم از روزیش ، سیمای صالحان را از چهره اش می زداید ، به هر عملی که انجام می دهد پاداشی داده نمی شود ، دعایش به آسمان نمی رود ، ششم اینکه مشمول دعای صالحان نمی شود.

و اما آنچه هنگام مرگش به او می رسد: نخستین آنها این است که خوار می میرد ، دم گرسنه می میرد و سوم ، تشنه می میرد، پس اگر از نهرهای دنیا به او بنوشانند ، سیراب نمی شود.و اما آنچه در گورش به او می رسد: نخستین آنها این است که خداوند فرشته ای را می گمارد تا او را در گورش عذاب دهد.دوم اینکه قبرش را بر او تنگ می کند و سوم اینکه قبرش تاریک است.

و اما آنچه روز قیامت هنگام بیرون آمدن از گورش به او می رسد : نخستین آنها این است که خداوند فرشته ای می گمارد تا او را با صورت ( روی زمین ) بکشد در حالی که مردم به او می نگرند ، دوم اینکه بازخواست سختی می شود و سوم اینکه خداوند به او نمی نگرد و پاکش نمی سازد و عذابی دردناک دارد."

فلاح السّائل ص 22 : بحار الانوار ج 80 ، ص
22




نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 10 دی 1391

 
بوی شوم امتحان آید همی /  یارصفر مهربان آید همی
ما ز تعلیم و تعلم خسته ایم / دل به امید تقلب بسته ایم
مابرای کسب مدرک آمدیم /  نی برای درک مطلب آمدیم
(ایام جانسوز امتحانات برشما دانشجویان و دانش آموزان کوشا تسلیت!)




نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 10 دی 1391

داستان :بهترين دوست

 

 عکس   داستان؛بهترین دوست

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر می‌کرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و به سرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.


عارف به حضور شاه شرف‌یاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آن‌ها سپری کن.”

شاهزاده با تمسخر گفت: “من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! ” عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوش‌های آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و این بار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود و تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش می‌رفت، از هیچ‌یک از دو عضو یادشده خارج نشد.

استاد بلافاصله گفت :”جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته.”
شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: “پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و من هم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود.”

عارف پاسخ داد: “نه!” و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آن را به شاهزاده داد و گفت: “این دوستی است که باید به دنبالش بگردی”
شاهزاده تکه نخ را برگرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت :”استاد اینکه نشد!”
عارف پیر پاسخ داد: “حال دوباره امتحان کن”.
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقی ماند!
استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: “شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند.”




نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 10 دی 1391

 

سخن های ماندگار از بزرگان




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 5 دی 1391

 

 

سخن های ماندگار از بزرگان

 




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 5 دی 1391

smsiha.net ghamgiiin اس ام اس فاز غمگین دی ماه 91

گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم ؛ شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 4 دی 1391

دوست

 



 

پیرمرد به من نگاه کرد و پرسید چند تا دوست داری؟
گفتم چرا بگم ده یا بیست تا
جواب دادم فقط چند تایی
پیرمرد آهسته و به سختی برخاست و در حالیکه سرش راتکان می داد گفت
تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری
ولی در مورد آنچه که می گویی خوب فکر کن
خیلی چیزها هست که تو نمی دونی
دوست، فقط اون کسی نیست که توبهش سلام می کنی
دوست دستی است که تو را از تاریکی و ناامیدی بیرون می کشد
درست وقتي دیگرانی که تو آنها را دوست می نامی سعی دارند تو را به درون نااميدي و تاريكي بکشند
دوست حقیقی کسی است که نمی تونه تو رو رها کنه
صدائی است که نام تو رو زنده نگه می داره حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند
اما بیشتر از همه دوست یک قلب است. یک دیوار محکم و قوی در ژرفای قلب انسان ها
جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید
پس به آنچه می گویم خوب فکر کن زیرا تمام حرفهایم حقیقت است
فرزندم یکبار دیگر جواب بده چند تا دوست داری؟
سپس مرا نگریست و درانتظار پاسخ من ايستاد
با مهربانی گفتم: اگر خوش شانس باشم، فقط یکی و آن تو هستي
بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد و وقتي كه تنها هستي تو را همراهی می کند و در غمها تو را دلگرم می کند .کسی که اعتمادی راکه به دنبالش هستی به تو می بخشد .وقتی مشکلی داری آن راحل می کند و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به توگوش می سپارد و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد، غیرقابل تصوراست
چقدر خداوند بزرگ است
درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری بهترينش را به تو ارزاني مي دارد

**
**
**
آسمان جای عجیبیست نمی دانستم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستم

عمر مدیون نفس نیست نمی دانستم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستم




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 4 دی 1391

اگر سهراب سپهري در زمان ما دانشجو بود



سهراب سپهری

اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالیست
پدری دارم

حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!

خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید

باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم




نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 3 دی 1391

چرا زن ها دو برابر مردان حرف مي زنند :طنز


 

 عکس   چرا زن ها دو برابر مردان حرف می زنند ؛ طنز

مرد در حالى که داشت روزنامه می‌خواند رو به زنش کرد و گفت…

 

مرد در حالى که داشت روزنامه می‌خواند رو به زنش کرد و گفت: در روزنامه نوشته بررسیهایى که به عمل آمده نشان می‌دهد زنها روزانه ۳۰,۰۰۰ کلمه حرف می‌زنند در حالى که این میزان در مورد مردها فقط ١۵٠٠٠ کلمه است.
زن گفت: علتش این است که ما باید هر چیز را دوبار تکرار کنیم تا مردها بفهمند.
مرد گفت: چی؟!!




نویسنده : لیلا تاریخ : شنبه 2 دی 1391



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به هستی مي باشد.