هستی

می ترسیم...... اما داستان جالب "خر" با سواد خسته ام .... عشق چیست؟ حوصله نداری شیشه مانیتورت رو تمیز کنی ؟؟ بوی محرم "ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ " شعری تقدیم به همسران جامانده‌ی حاجیانی که در منا جان باختند حسین پناهی.... از زندگی لذت ببر هدیه از یک دوست خوب


استان مورچه و شیر

مورچه هر روز صبح زود سر كار مي رفت و بلافاصله كارش را شروع مي كرد

و با خوشحالي هر روز كار زيادي انجام مي داد. رئيسش كه يك شير بود

از اينكه مي ديد مورچه مي تواند بدون سرپرستي بدين گونه كار كند،

بسيار متعجب بود. بنابراين سوسكي را كه تجربه بسيار بالايي در سرپرستي

داشت و به نوشتن گزارشات عالي شهره بود، استخدام كرد تا اين موضوع

را بررسي كند.

اولين تصميم سوسك راه اندازي دستگاه ثبت ساعت ورود و خروج بود. او همچنين

براي نوشتن و تايپ گزارشاتش به كمك يك منشي نياز داشت. عنكبوتي هم مديريت

بايگاني و تماسهاي تلفني را بر عهده گرفت. شير از گزارشات سوسك لذت

مي برد و از او خواست كه نمودارهايي كه نرخ توليد را توصيف مي كند تهيه نموده

كه با آن بشود روندها را تجزيه تحليل كند. او مي توانست از اين نمودارها در

گزارشاتي كه به هيات مديره مي داد استفاده كند. بنابراين سوسك مجبور شد

كه كامپيوتر جديدي به همراه يك دستگاه پرينت ليزري بخرد. او از يك مگس

براي مديريت واحد تكنولوژي اطلاعات استفاده كرد.



مورچه كه زماني بسيار بهره ور و راحت بود از اين حد كاغذ بازي افراطي و

جلساتي كه بيشتر وقتش را هدر مي داد متنفر بود. شير به اين نتيجه رسيد

كه زمان آن فرا رسيده كه شخصي را به عنوان مسئول واحدي كه مورچه

در آن كار مي كرد معرفي كند. اين سمت به جيرجيرك داده شد. اولين تصميم

او هم خريد يك فرش و نيز يك صندلي ارگونوميك براي دفترش بود. اين مسئول جديد

يعني جيرجيرك هم به يك عدد كامپيوتر و يك دستيار شخصي به منظور كمك به

برنامه بهينه سازي استراتژيك كنترل كارها و بودجه نياز پيدا كرد.

اكنون واحدي كه مورچه در آن كار مي كرد به مكان غمگيني تبديل شده بود كه

ديگر هيچ كسي در آن جا نمي خنديد و همه ناراحت بودند. در اين زمان بود كه

جيرجيرك، شير را متقاعد كرد كه نياز مبرم به شروع يك مطالعه سنجش شرايط

محيطي وجود دارد. با مرور هزينه هايي كه براي اداره واحد مورچه مي شد

شير فهميد كه بهره وري بسيار كمتر از گذشته شده است.


بنابر اين او جغد كه مشاوري شناخته شده و معتبر بود را براي مميزي

و پيشنهاد راه حل اصلاحي استخدام نمود. جغد سه ماه را در آن واحد گذراند

و با يك گزارش حجيم چند جلدي باز آمد. نتيجه نهايي اين بود: «تعداد كاركنان زياد است».
حدس مي زنيد اولين كسي كه شير اخراج كرد چه كسي بود؟

مسلماً مورچه؛

چون او عدم انگيزه اش را نشان داده و نگرش منفي داشت."




نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 24 دی 1393

 
[تصویر:  13978106477711.png]



نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 23 دی 1393

 

 




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 16 دی 1393

 
 
از گورخر پرسيدم:
 
آيا تو سياه هستي با خط هاي سفيد،
 
يا كه سفيدي با خط هاي سياه؟
 
و گورخر از من پرسيد؟
 
آيا تو خوبي با عادت هاي بد،
 
يا بدي با عادت هاي خوب؟...
 
آيا آرامي، اما بعضي وقت ها شلوغ مي كني،
 
يا شلوغي، بعضي وقت ها آرام مي شوي؟...
 
آيا شادي، بعضي روزها غمگين مي شوي،
 
يا غمگيني، بعضي روزها شاد مي شوي؟...
 
آيا مرتبي و بعضي روزها نامرتب،
 
يا نامرتبي، بعضي روزها مرتب؟...
 
و همچنان پرسيـــد و پرسيـــد و پرسيـــد:
 
ديگر هيـــــچ وقت،
 
از هيچ گورخري، درباره خط هاي روي پوستش
 
نخواهم پرسيد!.... 
 
 
« شل سيلوراستاين »
 



نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 10 دی 1393

انسان تا وقتی فکر میکند نارس است ، به رشد و کمال خود ادامه می‌دهد

و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است دچار آفت می‌شود . . .




نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 7 دی 1393

چیزی که سرنوشت انسان را می سازد

“استعدادهایش” نیست

“انتخابهایش” است . . .




نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 7 دی 1393

 
مامانم بابامو صدا زد که در شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار نتونست
منم خیلی راحت درش رو باز کردم و گفتم :اینم کاری داشت؟؟
پدرم لبخندی زد و گفت:
یادته وقتی بچه بودی من در شیشه رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه؟
بدجوری بغض گلمو گرفت..

سلامتی همه باباها

................واما ..................

به سلامتی همه مامانایی که هروقت صداشون کنیم
 میگن:جانم!
و هروقت صدامون می کنن،میگیم:چیه؟ها...؟


به سلامتی مادرایی که می تونند تا 10 تا فرزندشونا
نگهداری کنند اما 10 فرزند نمی تونند
 از یک مادر
 نگهداری کنند!

به سلامتی مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاد بچه هاشون دادند ،
ولی تو پیری
بچه هاشون خجالت میکشند
ویلچرشون
 رو هل بدند!


به سلامتی مادری که وقتی غذا سرسفره کم میاد
،اولین کسی که از اون غذا
 دوست نداره خودشه!


به سلامتی مادر .
تنها کسی که وقتی شکمشو لگد می زدم
از شدت شوق می خندید!

به سلامتی
مادر که دیوارش
از همه کوتاه تره !!!!!
 



نویسنده : لیلا تاریخ : شنبه 6 دی 1393

به کجا چنین شتابان

ﻫﯿﭻ ﻣﮕﺴﯽ؛ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼ ﻓﺘﺢِ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﻫﯿﭻ ﮔﺮﮔﯽ؛ ﮔﺮﮒ ِﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﺵ ﻧﻤﯽ کشد
ﻭ ﻫﯿﭻ ﻣﯿﺸﯽ؛ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﺪ:
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﻮﺷﯿﺪ
ﻫﯿﭻ ﮐﻼﻏﯽ ﺑﻪ ﻃﺎﻭﻭﺱ؛ ﺭﺷﮏ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ
ﻭ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ؛ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭﮎ ﻫﻢ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﻮﺵ ﻓﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺵ تحسین ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﮔﻞ، ﻣﺎﻝ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﻭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ؛ ﺑﻪ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﯼ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﻭ ﻋﻘﺎﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺧﻠﻮﺕ است
ﻭ ﻻﮎ ﭘﺸﺖ؛ ﺁﻫﻮ ﺭﺍ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﻧﻤﯽ کند
ﺑﺎﻍ؛ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﺩ
ﻭ ﺩﺭﺧﺖ؛ ﺩﺭ ﭘﺎﺋﯿﺰ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺷﻘﺎﯾﻖ؛ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﺎﻫﻤﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﭼﺸﻤﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ؛ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﻮﺳﺖ
ﮐﻮﻩ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﺪ
ﻭ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ؛ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﻔﺮ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﺪ
ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ؛ ﺗﺎ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﯾﮕﺮﺵ ﻫﻢ ﺑﺘﺎﺑﺪ
ﻭ ﺧﺎﮎ ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﻧﺪﻥ؛ ﺯﺷﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﻫﯿﭻ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ؛ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﻤﻨﻮعانش را به خاک و خون نمی کشد...
ای انسان، ای اشرف مخلوقات
به کجا چنین شتابان..




نویسنده : لیلا تاریخ : شنبه 6 دی 1393

حالت ما

یکی بود دومیش نبود...یکی با مشروب به فکر خداست..یکی در مسجد در فکر زناست

یکی بی حجاب در ذکر خداست یکی با چادر در فکر گناهست

یکی موی سیخ با غیرت یکی تسبیح به دست به فکر شهوت

یکی ریشش را با تیغ زده یکی با ریش ، مردم را تیغ زده

این چنین است حالت ما!!!

 




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 1 دی 1393

ﮔﺮﮒ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ... ﻋﺎﺷﻘﻪ ﻃﻌﻤﻪ ﺍﺵ... ﻧﺰﺩﻳﻜﺶ ﺷﺪ .

ﺑﻮﻳﻴﺪَﺵ ! ﺑﻮﺳﻴﺪَﺵ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﮔﻠﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺩَﺭﻳﺪ ... 


ﺍﻓﺴﻮﺱ ... "ﺫﺍﺕ " ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﺪ

 

 




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 1 دی 1393



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به هستی مي باشد.