هستی

می ترسیم...... اما داستان جالب "خر" با سواد خسته ام .... عشق چیست؟ حوصله نداری شیشه مانیتورت رو تمیز کنی ؟؟ بوی محرم "ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ " شعری تقدیم به همسران جامانده‌ی حاجیانی که در منا جان باختند حسین پناهی.... از زندگی لذت ببر هدیه از یک دوست خوب


زیباترین قلب؟؟

روزی دختر جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می كرد كه زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد ، جمعیت زیادی جمع شدند ، قلب او كاملاً سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود ، پس همه تصدیق كردند كه قلب او به راستی زیباترین قلبی است كه تاكنون دیده اند . دختر جوان در كمال افتخار ، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت ، ناگهان پسر جوانی جلو جمعیت آمد و گفت : اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست .دختر جوان و بقیه جمعیت به قلب پسر جوان نگاه كردند ، قلب او با قدرت تمام می تپید ، اما پر از زخم بود . قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تكه هایی جایگزین آنها شده بود ، اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نكرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد . در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت كه هیچ تكه ای آنها را پر نكرده بود ، مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فكر می كردند كه این پسر جوان چطور ادعا می كند كه قلب زیباتری دارد .دختر جوان به قلب پسر جوان اشاره كرد و خندید و گفت : تو حتماً شوخی می كنی ... قلبت را با قلب من مقایسه كن ، قلب تو ، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است . پسر جوان گفت : درست است قلب تو سالم به نظر می رسد ، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی كنم ، می دانی ، هر زخمی نشانگر انسانی است كه من عشقم را به او داده ام ، من بخشی از قلبم را جدا كرده ام و به او بخشیده ام ، گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است كه به جای آن تكه بخشیده شده قرار داده ام ، اما چون این دو عین هم نبوده اند گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم كه برایم عزیزند ، چرا كه یادآور عشق میان دو انسان هستند ، بعضی وقتها بخشی از قلبم را به كسانی بخشیده ام اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند ، اینها همین شیارهای عمیق هستند ، گرچه درد آورند اما یادآور عشقی هستند كه داشته ام ، امیدوارم كه آنها هم روزی بازگردند و این شیارها عمیق را با قطعه ای كه من در انتظارش بوده ام ، پر كنند .پس حالا می بینی كه زیبایی واقعی چیست ؟دختر جوان بی هیچ سخنی ایستاد در حالی كه اشك از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پسر جوان رفت ، از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پسر جوان تقدیم كرد ، پسر جوان آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب دختر جوان گذاشت ، دختر جوان به قلبش نگاه كرد ، دیگر سالم نبود ، اما از همیشه زیباتر بود ، زیرا كه عشق از قلب پسر جوان به قلب او نفوذ كرده بود




نویسنده : لیلا تاریخ : پنج شنبه 30 شهريور 1391

وقتی یکی رو دوست دارید ...........
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود

وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید

وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید

وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید


وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است

وقتی یکی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست


وقتی یکی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است

وقتی یکی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید


وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنید

وقتی یکی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید


وقتی یکی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید

وقتی یکی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید


وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید

وقتی یکی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید


وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید به هر جایی بروید که فقط او در کنارتان باشد

وقتی یکی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید


وقتی یکی را دوست دارید، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند

وقتی یکی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد


وقتی یکی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید

وقتی یکی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید


وقتی یکی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی معناست

وقتی یکی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست


وقتی یکی را دوست دارید، به زندگی هم عشق می ورزید


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
به راستی دوست داشتن چه زیباست، این طور نیست ؟




نویسنده : لیلا تاریخ : پنج شنبه 30 شهريور 1391

لبخند خدا

 

زنده‌یاد قیصر امین‌پور

پیش از اینها فکر می‌کردم خدا 
خانه‌ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه‌ها  
خشتی از الماس و خشتی از طلا

پایه‌های برجش از عاج و بلور  
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه ، برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او، آسمان  
نقش روی دامن او، کهکشان

رعد و برق شب، طنین خنده‌اش 
سیل و توفان ، نعره توفنده‌اش

دکمه پیراهن او، آفتاب 
برق تیغ خنجر او، ماهتاب

هیچکس از جای او آگاه نیست  
هیچکس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی‌رحم بود و خشمگین 
خانه‌اش در آسمان، دور از زمین

بود، اما میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

هرچه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها

زود می‌گفتند: این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست

هرچه می‌پرسی، جوابش آتش است
آب  اگر خوردی، عذابش آتش است

تا ببندی چشم، کورت می‌کند
تا شدی نزدیک، دورت می‌کند

کج گشودی دست، سنگت می‌کند
کج نهادی پای، لنگت می‌کند

تا خطا کردی، عذابت می‌کند
در میان آتش، آبت می‌کند

باهمین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو و غول بود

خواب می‌دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله‌های سرکشم

در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین

محو می‌شد نعرهایم، بی صدا
در طنین خنده‌ی خشم خدا ...

نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هرچه می‌کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود

سخت، مثل حل صدها مسئله
تلخ، مثل خنده‌ای بی‌حوصله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود 

تا که یک شب دست در دست پدر  
راه افتادم به قصد یک سفر

درمیان راه، در یک روستا
خانه‌ای دیدیم‌، خوب و آشنا

زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست ؟
گفت: اینجا خانه‌ی خوب خداست

گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند
گوشه‌ای خلوت، نمازی ساده خواند

با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفت و گویی تازه کرد

گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه‌اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

گفت: آری، خانه‌ی او بی‌ریاست
فرش‌هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی‌کینه است  
مثل نوری دردل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی 
نام او نور و نشانش روشنی

خشم، نامی از نشانی‌های اوست
حالتی از مهربانی‌های اوست

قهر او از آشتی، شیرین‌تر است
مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست، معنی می‌دهد 
قهر هم با دوست، معنی می‌دهد

هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهر او هم یک نشان از دوستی است...

تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی، ازمن به من نزدیک‌تر
از رگ گردن به من نزدیک‌تر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود

می‌توانم بعد از این‌، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی‌ریا

می‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره‌ی دل را برایش باز کرد

می‌توان درباره‌ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت  
با دو قطره‌، صد هزاران راز گفت

می‌توان با او صمیمی حرف زد 
مثل یاران قدیمی حرف زد

می‌توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند

می‌توان مثل علف‌ها حرف زد
با زبانی بی‌الفبا حرف زد

می‌توان درباره هر چیز گفت
می‌توان شعری خیال انگیز گفت...

 




نویسنده : لیلا تاریخ : پنج شنبه 30 شهريور 1391

اس ام اس غمگین عاشقانه
 

 

چشمهایم را بشنو ، دهانم پر از سکوت است …
::

::
در ایستگاه آخر پیاده شدی ، دست تکان دادی و رفتی و من به انتظار تو در سوزنبانی بازنشسته شدم …

ساده نیست گذشتن ازکسی که گذشته ات راساخته است …
::
::
دیر باریدی باران ، خیلی دیر ! من مدتهاست در حجم نبودن کسی خشکیده ام …
::
::
وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیرد بهتر است او را هم نداشته باشی تا به نداشته هایت اضافه شود !
::
::
آرزوی من مـــاندن اوست… اما…
خدایــا اگر آرزوی او رفتن من است ؛ آرزوی او را برآورده کن !
من دیگر آرزویی ندارم…
::
::
گاهی آدم فعل خواستن را که صرف می کند ، اینطور می شود :
خواستم
خواستی
نشد …
::
::
پا به پایم که نیامدی
دست در دستم که نگذاشتی
سر به سرم هم نگذار که قولش را به بیابان داده ام …
::
::
احساسِ شهری بین راهی در من است
من در میانه ایستاده‌ام ؛ میان آمدن و رفتنت …
::
::
من را زیر خاکستر جا گذاشتی !
آهای با توام … تو یادت نرود ، من به خاطر تـو آتش گرفته ام …
::
::
تلخ ترین دارویی که در تاریخ بشریت شناخته شده “صبوری” است !
::
::
میگرِن دلیل سردرد هایم نیست …
از خوردن فکرهــای مسموم مغزم دلپیچه گرفته اســت !
::
:: خودت را تصور کن بی (او) …
شاید بفهمی چی کشیدم بی (تو) …
::
::
فلاسفه درباره عشق خیلی حرفها زدند اما منطق هیچ کدامشان به پای منطق تو نرسید !
رفتی و گفتی : همینه که هست …
::
::
چه زخم هایی بر دلم خورد تا یاد گرفتم که هیچ نوازشی بی درد نیست !
::
::
مرا پاپتی خواند آنکه در راهش کفشهایم پاره شد …
::
::
چشمهایم را بشنو ، دهانم پر از سکوت
است …
::
::
در ایستگاه آخر پیاده شدی ، دست تکان دادی و رفتی و من به انتظار تو در سوزنبانی بازنشسته شدم …
::
::
برایم از بازار یک بغض خوب بخر ، نه مثل اینها که دارم …
نه مثل اینها که هر روز می شکنند !
::
::
ای کاغذ سفید که همه دردهایم را به دوش میکشی !
یک بار دیگر بر رویت مینویسم : “بی نهایت دوستش دارم …”
::
::
چقدر بده که تو میتونی خودتو خر کنی … داغون کنی … بدبخت کنی …
اما نمیتونی خودتو بغل کنی ، آروم کنی ، از تنـهـایـی دربیاری …
::
::
کمبود خواب با یک روز مرخصی حل میشود
کمبود وقت با مدیریت زمان
سایر کمبودها نیز علاجی دارند …
با کمبود دستهایت چه کنم ؟
::
::
هنر عاشقی من این بود که “بی تو” “با تو” بودم !
::
::
دلم یک آدم برفی می خواهد تا وقتی حرف هایم را شنید آب شود ، نباشـــــــد دیـــــــــــگر !
::
::
آن روزها : تو و بوسه های داغ …
این روزها : مـن و داغ بوسـه ها …
::
::
درد را با چه اندازه می گیرند ؟
درد دارم ؛ از اینــجا تا تـــــو !
::
::
ای کاش تیم احساسم آنقدر قوی بود که هیچ کس جرات بازی با آن رانداشت …
::
::
هرچه “بادا باد” ؛ “تاس دل” می ریزم …
یا “بـر بـاد” می روم ، یـا “از یـاد”
::
::
محصولها را که برداشت میکنند ، بیچاره مترسکها که فراموش میشوند …
::
::
تو می روی و من رسوب می شوم …
ته مانده ای که دور باید ریخت …
::
::
مقداری طناب در خانه هست …
می آیی تا با هم طناب بازی کنیم یا که گره اش بزنم بر سقف … ؟
::
::
دردهایم در آغوشی مداوا شد که ندانستم وقتی ندارمش بزرگترین دردم میشود !




نویسنده : لیلا تاریخ : پنج شنبه 30 شهريور 1391

مقایسه زنان ایرانی جدیدوقدیم (طنز)



مقایسه زنان ایرانی جدید و قدیم(طنز)

  •  
  •  
 

تفاوت زن های قدیمی با زن های جدید (طنز)

صبح ساعت ۵
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند

و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند. 

صبح ساعت ۶
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را باعشق و علاقه انداخته

و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است

صبح ساعت ۷
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و

هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.

صبح ساعت ۱۱
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده

و با دست در حال بررسی جوش های روی صورتش است

ظهر ساعت ۱۲
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع مدیتیشن صحبت می‌کند

ظهر ساعت ۱۳
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است.

ظهر ساعت ۱۴
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در حال تماشای Farsi1 می‌باشد.

ظهر ساعت ۱۵
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.

عصر ساعت ۱۶
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد.

عصر ساعت ۱۷
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.

عصر ساعت ۱۸
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد.

شب ساعت ۱۹
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.

شب ساعت ۲۰
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.

شب ساعت ۲۱
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند.

شب ساعت ۲۲
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن .

در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.

شب ساعت ۲۳ و ۲۴
قدیم: … ( !!! ) استغفرالله  !!
جدید: در حال مشاهده TV هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید




نویسنده : لیلا تاریخ : پنج شنبه 30 شهريور 1391

برای ما که میفهمیم

 

 
 
معروف است که عقب مانده ها چیزی نمی فهمند
چند سال پیش در جریان بازی های پاراالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر از شرکت کنندگان دوی 100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند. همه این 9 نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم.
 
311476_239823492743051_180504275341640_721503_633939858_n.jpg
 
 
آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به سریع دویدن نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پاراالمپیک شود ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد. این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد.
 
 هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند، آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند. یکی از آنها که مبتلا به سندروم "دان" -عقب ماندگی شدید جسمی و ذهنی - بود، خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت : این دردت رو تسکین میده.
سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند.
در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند و 10 دقیقه برای آنها کف زدند.
 
 کاش ما هم چیزی نمی فهمیدیم ...




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 28 شهريور 1391

تفاوت خوابگاه دختران وپسران شب قبل از امتحان
شب امتحان در خوابگاه دختران و پسران ( طنز)

 

خوابـگاه دخــتـران ( شب )

سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)


شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتخان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)

********************

خوابــگاه پســران (شـب)

سکــانـس دوم: (در اتـاقی دو پسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، هم واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. بچه های  کلاس مـا که مثـل بچه های  شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...

مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا: پرسپولیس همین الان دومیشم خورد!!!

مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه..... .!!!

و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند.!



نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 28 شهريور 1391

نان دادن
خواجه عبدالله انصاری فرمود:

بدانکه، نماز زیاده خواندن، کار پیرزنان است 

و روزه فزون داشتن، صرفه ی نان است 

و حج نمودن، تماشای جهان است.

اما نان دادن، کار مردان است...
cid:image001.jpg@01CD4630.98F54DC0


 
 

 


 


 



 


 

--
 

 



نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 28 شهريور 1391

راههای برای آنکه همیشه لیلی ومجنون باشید

راه​هایی برای آنکه همیشه لیلی و مجنون باشید

 

راههایی برای آنکه همیشه لیلی و مجنون باشید

اگر با دیدن یک زندگی عاشقانه، به دنبال رازورمز عجیبی در زندگی آنها می گردید، دست نگه دارید. لیلی و مجنون ها راز پیچیده ای برای عاشق هم بودن ندارند. برای اینکه شما هم در گروه خوشبخت ترین ها جا بگیرید، لازم نیست کار خارق العاده ای انجام دهید.

باور کنید همین موضوعاتی که راحت از کنارشان می گذرید و همین ریزه کاری هایی که هر روز فراموش شان می کنید، کلید خوشبختی شما هستند. هیجان های ساده ای که پیش از این به آنها اهمیت نمی دادید و درد دل هایی که فکر می کردید سر همسرتان را به درد می آورند،

می توانند خیلی زود فاصله ای که میانتان افتاده را از بین ببرند و شما را هم به گروه خوشبخت ترین ها وارد کنند. پس برای شروع، کمی به پیشنهادهای ما فکر کنید و بعد به دنبال راه حل های ساده و تازه تری برای خوشبخت بودن بگردید.

 

● زندگیتان را دونفرکنید

مهم نیست که او به سبب کار دیر به خانه بازمی گردد یا برای رسیدگی به موضوع دیگری بعد از شما وارد خانه می شود. نشان دادن انتظار تان به او یکی از موضوعاتی است که می تواند همسرتان را برای وارد شدن به خانه، هیجان زده کند.

این انتظار می تواند با یک ظاهر آراسته، یک میز غذا یا برنامه ریزی برای یک فعالیت دونفره خودش را نشان دهد. اگر فیلم جدیدی را خریده اید، بهتر است صبر کنید که او به خانه بازگردد و در فرصتی مناسب با هم آن را تماشا کنید.

حتی اگر به شدت بستنی سنتی هوس کرده اید، تا رسیدن او به سهم خودتان هم دست نزنید. به همسرتان نشان دهید که حتی اتفاق های کوچک، بدون حضور او در خانه نمی افتد و شما برای کوچک ترین لذت هایتان هم دوست دارید او را شریک کنید. گمان نکنید هربار که چنین انتظاری را تحمل می کنید،
او با یک واکنش هیجان انگیز باید پاسخ تان را بدهد بلکه به تاثیری که این با هم بودن در طول زمان بر زندگی شما می گذارد فکر کنید و با مشترک کردن زندگی تان، یک آینده خوب را تضمین کنید.

● به موقع غر بزنید

طبیعی است که در زندگی شما هم مثل آدم های دیگر، اختلاف نظرها و سوء تفاهم هایی وجود داشته باشد و طبیعی است که شما هم مثل آدم های دیگر بخواهید، با بحث و حرف زدن مشکل تان را حل کنید. اما یادتان نرود که بدون انتخاب زمان و مکان درست، بازنده خواهید بود.
اگر همسرتان در کنار شما نیست، تا رسیدن او به خانه صبر کنید و بعد توضیح دهید چه موضوعی شما را نگران کرده و از او هم توضیح بخواهید. اگر خسته است، مشغول فوتبال دیدن است یا برای انجام کاری عجله دارد، هرگز موضوع را مطرح نکنید و تا آرام شدن شرایط صبر کنید.

این صبر کردن هم به شما یک موقعیت طلایی برای برطرف کردن سوء تفاهم می دهد و هم فرصت فکر کردنی که می تواند شما را برای یک بحث جدی آماده تر کند. پیش کشیدن مشکلات در بسیاری از شرایط، نه تنها کمکی به حل آنها نمی کند، بلکه تنها از شما تصویری میسازد که دوست دارد همیشه و همیشه غر بزند.

● عادات سریع عوض نمیشوند

گمان نکنید که با غر زدن می توانید او را اصلاح کنید. در چنین شرایطی، فشارهای شما تنها او را مقاوم تر می کند و باعث می شود که بیشتر روی رفتارها و عقایدش پافشاری کند.

اگر می خواهید همسرتان را تغییر دهید، در اولین قدم، با آرامش برایش توضیح دهید که چرا این رفتار شما را آزار می دهد. حالا که موضع تان را در این مورد روشن کردید، به او کمی زمان بدهید.

رفتارهای شما در این دوره می تواند تاثیرگذار باشد و عادات نادرست او را به مرور تغییر دهد. او را تحقیر نکنید و با مدام گلایه کردن زندگی تان را درگیر مشکل تازه ای نکنید. البته درست است که برخی از عادات او در طول زمان و با درخواست شما تغییر می کند و با شبیه تر شدن شما به هم، شکل دیگری به خود می گیرد اما برخی از عادات ممکن است تا ابد تغییر نکند.

شاید علاقه همسرتان به شما باعث کمرنگ تر شدن عاداتی شود که شما را عذاب می دهد اما اگر انتظار دارید که او یک شبه تغییر کند و عادات معمولش را کنار بگذارد، تنها خودتان را آزار می دهید. یادتان نرود که بعضی از رفتار ها، جزو اصلی شخصیت او هستند

و نه با غر زدن و نه با تهدید کردن، نمی توانید آنها را تغییر دهید. اگر او خجالتی است، با فشارهای شما اجتماعی نمی شود و اگر زود جوش می آورد، با قهر شما یک شبه فرشته نمی شود. درست است که این عادات هم می تواند به مرور زمان کمرنگ شود اما بعضی هایشان هیچ وقت از وجود او حذف نمی شود.

● با هم فکر کنید

خیلی از کارها و تصمیمات، ممکن است تنها مربوط به شما باشند و حتی ممکن است در آن مورد خاص، شما بیشتر از همسرتان توانایی یا اطلاع داشته باشید اما حتی در این موارد هم، قرار نیست تکروی کنید. سعی کنید همسرتان را تا آنجا که می توانید در فعالیت هایتان دخیل کنید. وارد کردن او به حوزه های دیگر زندگی تان به معنی مداخله در کارهای شما نیست.
بلکه از این طریق می توانید احساسی که نسبت به فعالیت های مختلف دارید را به او منتقل کنید و به او نشان دهید که برای بخش های مختلف زندگی تان چقدر ارزش قائل هستید.

صحبت کردن درباره شرایط کاریتان، به او می گوید که چقدر عاشق کار تان هستید یا اینکه برای دریافت حقوق پایان ماه تان، چقدر فشار را تحمل می کنید. او را در همه ابعاد زندگی تان شریک کنید و نگذارید حتی در لحظاتی که برای ورزش کردن، کار، ملاقات دوستان و… از او دور هستید، از حس و حال شما بی خبر بماند.

● شما باید بهترین باشید

شاید فکر کنید همسرتان از آن دسته آدم هایی است که به ظاهر شما توجه نمیکند یا جایگاه شغلی و تحصیلی تان برایش اهمیتی ندارد. ممکن است فکر کنید او شما را بدون هیچ کدام

از این جزئیات دوست دارد و برایش تنها و تنها خود شما مهم هستید. خب! ما این موضوع را رد نمی کنیم، تنها می گوییم این تمام واقعیت نیست. درست است که همسرتان شما را همان طور که هستید

دوست دارد اما ریزه کاری هایی که به نظرتان بی اهمیت می رسند، می توانند آرام آرام روی نظر او تاثیر بگذارند. نه اینکه با یک روز نامرتب بودن، بیمار شدن یا رها کردن کار تمام عشقش از بین ببرد اما او هم مثل هر شخص دیگری، مطمئنا از اینکه یک زن کم عیب و نقص داشته باشد، لذت می برد.

شاید او با دیدن برخی موضوعات یا شکست هایتان، واکنشی نشان ندهد اما همسر شما هم مثل آدم های دیگر دوست دارد شما را در همه ابعاد زندگی تان یک سر و گردن بالاتر از دیگران ببیند. یادتان نرود که همه آدم ها به دلایلی برای افتخار کردن احتیاج دارند؛ دلایلی که شاید برخی هایشان کوچک و کم اهمیت باشند اما به هیچ قیمتی نباید حذف شوند.

 

 




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 27 شهريور 1391

در زندگی زناشویی این جملات را هرگز استفاده نکنید

در زندگي زناشویی این جملات را هرگز به کار نبرید

 

این هفت جمله ممنوعه را در زندگی زناشویی بکار نبرید
بکار بردن برخی جملات بطور دائم نه تنها کمکی به بهبود وضعیت زندگی شما نمی‌کند، بلکه آن را بر لبه مشاجرات دائمی و بیهوده قرار می‌دهد. هفت جمله زیر یا مشتقات آن در همان دسته قرار می‌گیرند. پس سعی کنید با تمرین، از گفتن آن‌ها در جاهایی که ضرورتی ندارد خودداری کنید.

 

در زندگی زناشویی این جملات را هرگز به کار نبرید

 


۱. تو هم عین مامان و باباتی/ شماها خانوادگی اینطور هستید

وقتی چنین جمله‌ای را بکار می‌برید به همسرتان مستقیما این پیغام را می‌دهید که قصد تحقیر او را دارید. بدیهی است بکار بردن جملاتی از این دست به نقاط ضعفی که در خانواده همسرتان مشاهده کرده‌اید اشاره می‌کند. اگر موردی می بینید که می‌توانید آن را به بقیه افراد فامیل همسرتان هم تعمیم دهید کمی فکر و سعی کنید شکایت‌تان را بصورت مستقیم‌تری بیان کنید.
اگر همسرتان نامرتب است یا مناسبت‌های مهم زندگی‌تان را فراموش می‌کند این مورد را با خود او حل کنید و از کشاندن پای پدر و برادر و بقیه افراد خانواده‌اش به جریان اجتناب کنید.

۲. کی می‌خوای یه فکری یه حال کارت بکنی؟/ کی می‌خوای کارتو عوض کنی؟

اگر همسر شما در حال حاضر مشغول بکار است قبل از بیان این دست سوالات از خودتان بپرسید دقیقا از کدام وجه کار همسرتان گله دارید؟ آیا درآمد وی کفاف زندگی را نمی‌دهد یا زمان کافی برای گذراندن با شما و بچه ها ندارد یا این شغل در سطح اجتماعی شما نیست یا …؟
به جای آنکه مدام همسرتان را سرزنش کنید بهتر است جلسات منظمی برای تبادل افکار و نظرات و اطلاعاتتان در مورد امکانات شغلی جدید داشته باشید. اگر خودتان شاغلید در مورد کار خودتان صحبت کنید و هر کاری می‌کنید همسرتان را در جایگاه پاسخگویی اجباری قرار ندهید.

۳. مادرم، دوستم، فلانی گفته بود ممکن است اینکار را انجام دهی

وقتی این جمله را می‌گویید بی‌شک یک صحنه برای همسرتان بازسازی می‌شود. اینکه شما در مقابل دیگران زندگی شخصی‌تان و مشکلات آن را برملا کرده‌اید. آیا برای خود شما تصور چنین صحنه‌ای آسان است. در چنین شرایطی همسرتان خودش را نه در کنار شما بلکه در مقابل شما و همه وابستگان‌تان می‌بیند. بدیهی است از آن پس هر چه از شما بشنود به دیگران نسبت خواهد داد و بعدها به صفت ناخوشایند دهن‌بین هم ملقب خواهید شد.
به جای همه اینها حتی اگر از طرف یکی از اطرافیانتان به شما هشدار داده شده که همسرتان رفتارهای بطور مثال کنترل کننده دارد، به جای بیان آن از قول سوم شخص این مساله را از طرف خودتان مطرح و سعی کنید به او نشان دهید این رفتار شما را چقدر آزار می‌دهد و راه حل‌های خود را با او در میان بگذارید.

۴. خودم می‌توانم، کمک لازم ندارم

شاید باور نکنید اما این جمله برای اکثر همسران آثار مخربی دارد. همسر شما مانند هر انسان دیگری از اینکه وجود موثر و مفیدی داشته باشد به خودش افتخار می‌کند.
گاه دلیل شما برای بیان این جمله این است که همسرتان کاری را که قصد انجامش را دارد به خوبی انجام نمی‌دهد؛ مشاوران معتقدند حتی اگر عملکرد او در انجام کاری با شما متفاوت است آن را به شکلی زننده مطرح نکنید بعدها از اینکه نقش حمایتی همسرتان را از او گرفته‌اید پشیمان خواهیدشد. هر انسانی به یک همراه احتیاج دارد، بگذارید همسرتان اسم آن را حامی بگذارد.

۵. همیشه اینکارو می‌کنی/ هیچوقت اینکارو نمی‌کنی

این کلی‌گویی همسر شما را در حالتی تدافعی و به تدریج تهاجمی قرار می‌دهد. یاد بگیرید دقیقا روی مشکلی که شما را ناراحت کرده تمرکز کنید. اگر از اینکه همسرتان جورابهای کثیفش را در راهرو انداخته و یا خانه را مرتب نکرده دلخورید به او نگویید تو همیشه همین‌جوری هستی. اون از وضع غذاخوردن یا پختنت، اون از کارت اون از … با اینکار همسرتان را گیج می‌کنید که دقیقا کدام کارش شما را آزار داده است. صریح باشید و از کلی‌گویی پرهیز کنید. این راه بهتری برای رسیدن به یک زندگی سالم و موفق است.

۶. واقعا فکر می‌کنی…

اگر اهل بکار بردن چنین جملات دوپهلویی به قصد اشاره ظریف به یک مشکل هستید، آن را کنار بگذارید. وقتی به همسرتان می‌گویید: واقعا فکر می‌کنی این موقع شب کباب لقمه می‌چسبد، او ممکن است هیچ نکته قابل درکی دریافت نکند. شاید منظور شما این باشد که خوردن غذای چرب در ساعات پایانی شب برای کسی که کلسترول دارد مناسب نیست ولی بیان آن به این شکل مرموز کمکی به شما نمی‌کند.

۷. با اون دوستات/ با اون فامیلت

طبیعی است که شما همه دوستان و آشنایان و بستگان همسرتان را تایید نکنید اما این خیلی غیرطبیعی است که از آنها برای تحقیر او استفاده کنید. وقتی چنین جمله‌ای را بکار می‌برید معنی آن این است که خودم باید برایت چند تا دوست پیدا کنم . راستش را بگویید. خود شما چنین شرایطی را می‌پذیرید؟
اگر معاشرت با اطرافیان همسرتان را دوست ندارید به او پیشنهاد دهید آنها را تنها ببیند. تنها به این دلیل که ازدواج کرده اید مجبور نیستید در تمام دقایق یکدیگر را همراهی کنید. با بیان دلایلتان و دادن فضایی که او برای زندگی شخصی‌اش لازم دارد به دوام زندگی‌تان کمک می‌کنید.




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 27 شهريور 1391

چگونه میتوان عشق را طولانی کرد ؟

چگونه می‌توان عشق میان یک زوج را طولانی کرد؟

 

چگونه می‌توان عشق میان یک زوج را طولانی کرد؟

 

عشقی که همه در رویاهای‌مان داریم، بسیار مطلوب است اما این کافی نیست. برخی روانشناسان بر روی این پرسش تمرکز کرده تا پاسخ‌های عملی و دقیقی برایش پیدا کنند.

 

 

 

گونه می‌توان عشق و علاقة میان یک زوج را طولانی کرد؟روانشناسان می‌گویند اشتیاق سهیم شدن در موفقیت‌های یکدیگر می‌تواند به دوام رابطه کمک کند. همسر شما ترفیع گرفته است، شما احساس خوشبختی می‌کنید و این خوشبختی را به او نشان می‌دهید. شما موفق به پیدا کردن سکه‌ای شده‌اید که کلکسیون‌تان آن را کم داشت، همسرتان به خاطر این موضوع خوشحال است…

این خوشی‌های مشترک نشانة سلامت یک زوج است. اما اگر بالعکس، موفقیت‌های همسرتان برای شما اهمیتی ندارد یا حتی به او حسادت می‌کنید، احتمالاً شما با همسرتان احساس نزدیکی و پیوند نمی‌کنید. و این شکاف ظرفیت تأثیرگذاری بر زندگی‌تان را دارد. این وجه از رابطة زناشویی با فیلمبرداری از زوج‌هایی که از موفقیت و شکست‌شان حرف زده‌اند، و مشاهدة واکنش‌های آنان، مطالعه شده است. زوج‌هایی که شادی‌های‌شان را با هم تقسیم می‌کنند کمتر از هم جدا شده‌اند…. یکی از رموز زوج‌های خوشبخت، پذیرفتن رویاهای یکدیگر است. به رویای همسرتان احترام بگذارید و او را تشویق ‌کنید تا او احساس همدلی و حمایت شما را درک کند و احساس خوشبختی داشته باشد. اگر شما به او اعتماد داشته باشید، انرژی‌اش را به زندگی زناشویی‌تان منتقل می‌کند.

اما بر عکس، اگر امیدهایش را ناامید کنید، تمام سرچشمه‌های امید زندگی‌تان را هم خشکانده‌اید. بنابراین، آنچه اهمیت دارد این است که رویاهای‌تان را با هم سهیم شوید. بنابراین جرأت حرف زدن دربارة آن رویا و پذیرفتنش را داشته باشید.

 


 

 




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 27 شهريور 1391

عشق

  

سر کلاس ادبيات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن - رفتم ...رفتي ... رفت ...

                ساکت مي شوم ، ميخندم ولي خنده ام تلخ مي شود

                استاد داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده !

                و من مي گويم : - رفت ... رفت ... رفت ... رفت

                و دلم شکست ...

                غم رو دلم نشست ... رفت و شاديم بمرد ... شور از دلم ببرد ...

                رفت ... رفت ... رفت ...

                و من مي خندم و مي گويم : خنده ي تلخ من از گريه غم انگيز تر است

                کارم از گريه گذشته است که به آن میخندم....

 

 

 

 

 


دخترك رفت ولی زیر لب این می گفت: او یقینا پی معشوق خودش می آید.

 پسرك ماند ولی روی لبش زمزمه بود : مطمئنا كه پشیمان شده ، بر میگردد.

                        عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز...

 

 

 

 
 

 

 
 

 

             

 

 

 

من آمده ام تا حرفی را بگویم ...

و آنرا خواهم گفت !

اگر پیش از به زبان آوردنش مرگ مرا دریابد ؛ 

فردا آنرا به زبان خواهد آورد ! 

زیرا فردا هیچ رازی را در کتاب ابدیت پنهان نمی گذارد .

 

 

من آمده ام تا در شکوه و روشنایی عشق و زیبایی زندگی کنم .

من اینجایم ، زنده !

مردم نمی توانند مرا از زندگی ام تبعید کنند !!

اگر آنها چشمانم را درآورند ؛

من به نجوای عشق و نغمه های زیبایی و سرور گوش خواهم سپرد .

اگر آنها بخواهند مرا از شنیدن باز دارند ؛

من وجد و سرور را در نوازش نسیم خواهم یافت ،

که آمیخته ای ست از رایحه ی زیبایی و حلاوت نفس های عاشقان .

و اگر هوا را از من دریغ کنند ؛

من با روحم زندگی خواهم کرد ،

زیرا روح خواهر عشق و زیبایی ست .

 

 

من آمده ام تا برای همه و در میان همه باشم .

روزهایی خواهد آمد که آنچه من اکنون در خلوت خویش انجام میدهم ؛

به پیشگاه مردم آشکار و باب خواهد شد ! 

آنچه من امروز با یک زبان می گویم 

فردا آنرا با زبان های بیشمار باز خواهد گفت ...

 

 
 

 

 

 

ازغـم خبری  نبود  اگــر عشـق  نبـود

دل بود ولی چه سود اگــر عشـق نبود؟

بی رنگ تر از نقطـه ی مـوهـومی بود

این دایـره‌ی کبـود ، اگـر عشـــق نبــود

از آینـــــه‌هــا غـبـــار خـامــوشـــی را

عکس چه کسی زدود اگر عشـق نبود؟

در سینه‌ی هر سنگ دلی در تپش است

از این همه دل چه سود اگرعشق نبود؟

بی عشـق دلـم جز گرهی کور چه بود؟

دل چشـم نمی گشـود اگــر عشــق نبـود

از دست تـو در این همــه سرگــردانـی

تکلیف دلـم چه بــود  اگـر عشـق نبود؟




نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 26 شهريور 1391

ویژگیهای یک ازدواج سالم

ویژگی‌های یک ازدواج‌ سالم...( مجردها حتما بخوانند )

 

 

 

 

 

ویژگی‌های یک ازدواج‌ سالم...( مجردها حتما بخوانند )
 

جامعه‌شناسان و روانشناسان مختلفی در بررسی ازدواج‌های سالم، ویژگی‌ها و مهارت‌هایی را برای کسانیکه می‌توانند روابطی موفق و رضایت‌‌بخش داشته باشند، مشخص کردند. این افراد:



1. فلسفه‌ای سالم از زندگی با ایدآل‌های مشخص دارند.


2. دوستی، احترام ، عشق بین آنها هر روز بیشتر میشود.


3. علایق و فعالیت‌های مشترک زیادی دارند.


4. از همراهی یکدیگر لذت می برند.


5. اعتمادپذیر هستند و میتوانند اعتماد کنند، صادق و در عین حال موقعیت‌شناس هستند.


6.  به یکدیگر وابسته اند.


7. از موفقیت‌های همدیگر احساس غرور کرده و همدیگر را از ته دل تحسین میکنند.


8. به کار یکدیگر علاقه‌مند بوده و به آن احترام میگذارند.


9. در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت میکنند.


10. سعی میکنند کارهای خسته‌کننده‌ و یکنواختی مثل کارهای خانه را با هم تقسیم کرده و آن را برای هم جذاب کنند.


11. امید و آرزوهایی واقعبینانه مرتبط با اهدافی قابل دستیابی دارند.


12. مسئولیت تصمیمات و رفتارهای خود را میپذیرند.


13. اگر لازمه رسیدن به اهدافشان ادامه تحصیل است، صبورانه ازدواجشان را برای این منظور عقب میندازند.


14. مشکلات را چالش‌هایی می بینند که باید بر آن فائق آیند.


15. قبل از تصمیم‌گیری نهایی برای انتخاب همسر، حداقل سه مورد دیگر را نیز بررسی و به طرق غیرمخرب برهم خوردن روابط را تجربه کرده اند.


16. میتوانند با وضعیت مالی موجود خود زندگی کنند.


17. از ضعف‌های خود مطلع بوده و برای تغییر تلاش موثر نشان میدهند.


18. از انتقاد به طور هوشمندانه‌ای استفاده میکنند اما تعادل را اینطور برقرار میکنند که تحسین‌ها بیشتر از انتقادات باشد.


19. انسان‌هایی «واقعی» هستند.


20. میدانند که روابط رو به رشد به افراد کمک می‌کند به خود مطمئن‌تر شوند.


21. در فعالیت‌های سالم فیزیکی شرکت میکنند--خوب غذا می خورند، ورزش میکنند و به اندازه کافی می خوابند.


22. کمتر از طعنه و کنایه استفاده میکنند، کمتر غر میزنند و شکایت میکنند.


23. از حرف زدن و گوش دادن به هم لذت میبرند، حتی اگر در مورد موضوعاتی باشد که باهم اختلاف‌نظر دارند.


24. عشق‌شان جنون‌آمیز و عجله‌ای نیست (بیش از ۶۰ درصد از طلاق‌های زودهنگام به علت ازدواج عجله‌ای است که در آن زوج بسیار جوان بوده، آشنایی زیادی با هم نداشته و مدت زمان نامزدی کوتاه بوده است).


25. همدل هستند و برای برآوردن نیازهای همدیگر تلاش میکنند.


26. با هم فرار نکرده اند (80 درصد زوج‌هایی که با هم فرار می‌کنند، طلاق می‌گیرند).


27. به همان اندازه که دوست دارند در رابطه دریافت‌کننده باشند، دهنده هستند.


28. از دوران نامزدی خود برای آشنایی کامل و رشد هرچه بیشتر عشقشان استفاده میکنند.


29. به دقت مشکلات و مسائلی که برایشان پیش می‌آید را بررسی میکنند، معایب و مزایای همه انتخاب‌ها را در نظر میگیرند. سعی نمیکنند درمورد مسائل مهم رابطه‌شان، با عجله نتیجه‌گیری کنند.


30. با احترام و محبت ازدواج میکنند نه از روی دلسوزی.


31. خانواده‌های همدیگر را باوجود اشکالاتشان، دوست دارند.


32. در طول دوران نامزدی درمورد مسائل مختلف جنسی بحث میکنند.


33. از شوخی و شوخ‌طبعی به صورتی درست و غیرمخرب استفاده میکنند.


34. از میزان محبت ارائه شده در رابطه‌شان راضی هستند.


35. سعی میکنند خصوصیات اخلاقی که برای همسرشان آزاردهنده است را تغییر داده و اصلاح کنند.


36. سعی نمیکنند بیش از حد به اشتباهات گذشته بپردازند، نگاهشان به آینده است تا چنین مواردی دیگر پیش نیاید.


37. قدرت بخشیدن دارند و از طرف همسرشان نیز بخشوده میشوند.




نویسنده : لیلا تاریخ : شنبه 25 شهريور 1391

اس ام اس خنده دار

 

 جوک خنده دار اس ام اس آذر ماه 90 - www.RadsMs.com

دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست

در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست

محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست

ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست !

.

.

.

اخطار :

مشترک عزیز :

شما جزء افرادی هستید که به سختی برای ما مسیج میفرستید

در صورت ادامه این بی مرامی شماره شما حذف خواهد شد !

حرف مفت هم نباشه !

.

.

.

 دختر: دوستم داری؟

 پسر: نه!

 دختر: :(

 پسر: نپرسیدی که عاشقت هستم یا نه؟!

 دختر: عاشقمی؟! :)

 پسر: نه!

.

.

.

زن ها  بهترین موجودات پروردگارند

به شرطی که زنت نباشند !

.

.

.

غضنفر داشته میرفته خونه

خونه شون هیشکی نبوده

میره رو پیغام گیر !

.

.

.

حیف نون هر شب دعا میکرده خدا بهش یه دوچرخه بده

میبینه خبری نشد

میره یه دوچرخه میدزده

بعدش دعا میکنه خدایا از من بگذر !

.

.

.

زمان مکالمات تلفنی

پسر به پسر = ۰۰:۰۰:۵۹

مادر به پسر = ۰۰:۱۰:۳۰

پدر به پسر = ۰۰:۰۲:۳۶

پسر به دختر = ۰۱:۱۵:۰۱

دختر به دختر = ۰۰:۲۹:۵۹

دختر به پسر = ۰۰:۰۰:۰۵

.

.

.

توصیه حیف نون به فرزندش:

اگر به یکدیگر احترام بگذاری ، یکدیگر نیز به تو احترام خواهند گذاشت !

.

.

.

حیف نون : آقا سیب ها کیلویی چنده؟

فروشنده: دوهزار تومن

حیف نون : یک کیلو پرتقال و دو کیلو گلابی لطف کنین

.

.

.

یه زمانی عطر می‌زدیم که بو بدیم

الان عطر می‌زنیم که بو ندیم !

.

.

.

بچه که به دنیا میاد

بابا مامانش  ۱۲ ماه کلی زحمت میکشن و خرج میکنن که بچه بتونه راه بره و حرف بزنه

۱۲ ماه دوم کلی حرص میخورن که بچه خفه شو ! بشین !

 

 
  •  

اس ام اس و جملات فلسفی جدید

 

اس ام اس فلسفی مرداد 91

اس ام اس های فلسفی

کلماتی که از دهانتان بیرون می آیند ، ویترین فروشگاه شعور شماست  . . .

.

.

.

یک انسان منفی به دنبال مشکل است در هر فرصت

و یک انسان مثبت به دنبال فرصت است در هر مشکل . . .

.

.

.

پیامک فلسفی

از فشار زندگی نترسید

به یاد داشته باشید

فشار ، توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند . . .

.

.

.

جملات فلسفی

همیشه اشتباهات هنگام وقوع دردناک هستند

اما سالها بعد مجموعه ای از اشتباهات همراه شماست

که شما را به موفقیت میرساند . . .

.

.

.

وقتی با مشکلات روبرو میشویم ، به خدا میگوییم چرا من ؟

اما زمانی که خوشحالی به ما روی میآورد ، صحبتی از خدا نیست

یاد بگیریم که در هر وضعیت بگوییم ” بله خدا ! خود من”

.

.

.

جملات بزرگان

رسم زمانه است

اگر نرم باشی تو را له میکنند

اگر خشک باشی تو را میشکنند . . .

.

.

.

نیازی به انتقام نیست. فقط منتظر بمان

آن ها که آزارت می دهند، سرانجام به خود آسیب می زنند و اگر بخت مدد کند

خداوند اجازه می دهد تماشاگرشان باشی . . .

.

.

.

ممکن است به آرامی راه بروم اما هیچگاه به عقب راه نخوام رفت

مگر زمانی که خود را آماده پرش طول ببینم

(کارل لوئیس)

 

 
  •  

داستان آموزنده “شمس و مولانا”

 

داستان آموزنده شمس و مولانا

داستان آموزنده “شمس و مولانا”

می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد:بلی.
مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 20 شهريور 1391

لیلی ومجنون

داستان کوتاه آموزنده

 

 

 

داستان کوتاه (لیلی و مجنون)

روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد

پس نامه ای به او نوشت و گفت

“اگر علاقه مندی که منو ببینی ، نیمه شب کنار باغی که همیشه از اونجا گذر میکنم باش”

مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .

نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید …

از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و کنار مجنون گذاشت و رفت

مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت :

“ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون به شهر برگشت”

در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟!

و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !

آخه نشونه اینه که ،لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !

دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده!

و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!

و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت

پس برات گردوگذاشته تا بشکنی و بخوری !

مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه :

تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد !

تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی!

چگونگی و کیفیت افراد ، وقایع و یا سخنان دیگران

به تفسیر ی است که ما ، از  آنها می کنیم ، و چه بسا که  حقیقت ، غیر ازتفسیر ماست .

قضاوت همیشه آسانست ، اما حقیقت در پشت زبان وقایع  نهفته است




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 20 شهريور 1391

خنده بازار

 
هیچوقت گودی قاشق رو زیر شیر آب نگیرین
این توصیه نسل به نسل و سینه به سینه تو خاندان ما گشته تا رسیده به من
البته بابام وقتی اینو بهم میگفت پیرهنش خیس بود
فک کنم بابابزرگم اونطور که باید و شاید پیامو نرسونده بود !
.
.
.
مهمترین موردی که باید به کاربران ایرانی گوشزد کرد این است که
بابا جان اول ایمیل www نداره :( والا نداره بلا نداره :(
.
.
.
رانندگان ماشین های حمل مرغ به جلیقه ضد گلوله و اسلحه تجهیز شدند!
.
.
.
بد تر از رفتن
گندیست که انسانها به باور یکدیگر می زنند !
.
.
.
یکی از بچه ها لپ تاپش رو آورد پیش من ، وصلش کردم به مودمم که فایل دانلود کنم
میگه دانلود نکن حجمم کم میشه !  :|
ینی تا این حد :)
.
.
.
فتح الله زاده : من صدای شما رو نمیشنوم آقای فردوسی پور !
فردوسی پور : الان صدای منو نمیشنوین !؟
فتح الله زاده : نخیر …!
.
.
.
یه سنگریزه وقتی تو کفش باشه دیگه یه سنگریزه نیست
قلوه سنگه !
.
.
.
حافظ: تـنــم از واسـطــه دوری دلـبــر بـگـداخــــــت. جـانــم از آتــش مـهــر رخ جـانـانــه بسوخت
 فروغ فرخزاد: ای شب از رویای تو رنگین شده. سینه از عطر توام سنگین شده
سهراب سپهری: دوست را زیر باران باید برد. عشق را زیر باران باید جست
 ترانه امروزی: دوست دختر من نازه، قلبش پر احساسه، عاشقش شدم تازه
 رپ: دوستت دارم کثافت! لعنت به اون قیافت
خدا از این به بعد رو به خیر کنه !!
.
.
.
بیاین چند دقیقه برای اونایی که با ماشینشون ساعت ها ترافیک رو تحمل میکنن
تا برسن باشگاه بدنسازی و سوار دوچرخه بشن
سکوت کنیم…. :|
.
.
.
شما یادتون نمیاد  کلی زور میزدیم زرگری حرف بزنیم حرص بقیه رو در بیاریم
مثلزن مزثلز ایزین  :) )
.
.
.
اگه این معلم های دبستان..
میدونستن یه روزی قراره..
فقط تایپ کنیم..
اینقدر سعی نمیکردن خطمون خوب شه :) )
 
.
.
.
وقتی ناراحتین از ۱ تا ۱۰ بشمرین. اگه آروم نشدین تا ۲۰ ادامه بدین
نشد تا ۳۰ و همینجور ادامه بدین تا بشین.
من الان به ۲۱۶۶۶۵۰۰۰۹۶۸۷۱۱۲۰۰۱۲ رسیدم
.
.
.
تیمای لیگ برتر رو می بینی،شک می کنی جدول لیگ برتره یا جدول مندلیفه
آلومینیوم
فولاد
مس
ذوب آهن
نفت
.
.
.
نمیدونم چه رمزیه لامصب بعضیا میگن “عزیزم” انگار فحش دادن
ولی بعضیام هستن به آدم میگن “زهر مار” انگار دنیا رو به آدم دادن…
.
.
.
زن موجــــــــود پیچـــــــیده ای نیست… !
اگـــــر برای شناختنش ، بجای غـریزه ،از احســاست اسـتفاده کنـی …!!
.
.
.
یعنی ما اگه توی یه خونه با ۱۰ تا اتاق هم باشیم،
این ۴ تا اعضای خونواده ی ما یه طوری خودشون رو توی
خونه پخش میکنن که ،
توی هیچ نقطه ای از خونه نمیشه تنها باشی !!
یعنی بارسلونا هم این طوری از فضاهای خالی زمین
استفاده نمی کنه !!
.
.
.
چه قانونیه که هرچی پسر خوشگله گیر دختر زشت میفته!
هر چی هم دختر خوشگله گیره پسر زشت ؟!
من نگران خودمم :|
احتمالاً اگه این قانون درست کار کنه گودزیلا گیرم میاد !
.
.
.
اعتراف می کنم بچه که بودم و تازه مسواک زدن رو یاد گرفته بودم،
موقع مسواک زدن به جای اینکه مسواک رو تکون بدم،
سرم رو با شدت در جهات مختلف تکون می دادم و مسواک رو
همینطور ثابت نگه می داشتم.
اعتراف می کنم تا یه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج می رفت!
.
.
.
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻳﻌﻨﻲ : ﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻴﺎﺩﺳﺮﺍﻏﺖ !
ﺍﻣﺎ …. ﺗَﻪِ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯽ :
ﺍﻭﻥ … ﺍﻭﻥ … ﺍﻭﻥ ..
مغزت بگه کوفت اون مرض اون !
.
.
.
داشتم ماشین رو دنده عقب می‌آوردم تو حیاط
مامانم اومده فرمون میده…. بیا…. بیا…. بیا…. بیا ….
نیا !!
لوله آب شیکست !
.
.
.
انواع جواب دادن اس ام اس بعضیاااا
۱ . یه عده هستن زیر یه دقیقه جواب میدن تپل درست حسابی…!!
آدم حس میکنه رو در رو باش وایساده قشنگ باش داره حرف میزنه…!!!
۲ . یه عده دیر جواب میدن اما کامل و خوب…!!
آدم حس تبادل نامه بش دست میده…!!
۳ . یه عده هرچی براشون میفرستی یکی دو کلمه جواب میدن…مخصوصا اوکی…!!
حس حرف زدن با کر و لال به آدم دست میده…!!
۴ . یه عده دیگه که کلا اصن جواب نمیدن هر چی بگی…!!
حس نشستن سر قبر مرده و فاتحه خوندن به آدم دست میده….. :|
.
.
.
داریم آبگوشت میخوریم, گوش کوبُ گرفتم دستم
تیریپ خاطره های کودکی….به بچه خواهرم میگم :
دایی جون این گوش کوب سنش از منم بیشتره ….
مادرم از اون ور میگه : فایدشم همین طور.
من :|
.
.
.
دیشب یه پشه رو تو هوا گرفتم،
تا اومدم تو مشتم لهش کنم دیدم دستم خیس شد،
فک کردم خونه، دستمو وا کردم دیدم داره گریه میکنه،
گفتم چته؟! خودتو زدی به موش مردگی؟
یهو بغضش ترکید و گفت: ای بابا! گوشت که خیلی وقته نمی‌خورید
مرغ هم که شده کیلوئی ۸۰۰۰ تومن، اونم دیگه کسی نمی‌خوره
خوناتون مزه ترب سفید میده…
ما خودمون میخوریم ولی بچه هامون یه هفته‌اس لب به خون نزدن …
دیگه بغض امونش نداد مـُرد !
.
.
.
این آدمایی که سه صفحه بهشون اس ام اس میدی
 بعد مثل معلولا فقط یه کلمه تایپ میکنن OK
 باید بگیری اون دکمه های کیبورد موبایلشونو با بیل داغون کنی
 ازش فقط یه o بمونه با یه k
تا حالشون جا بیاد!!!
.
.
.
دلم میخواد کوله امو ببندم، مستقیم برم گردنه حیران
بعد بشینم یه گوشه، ک.له امو بذارم بغلم، بگم سلام آقای گردنه، شما حیرانید؟
بگه بلی
بگم منم همینطور، خوشبختم
.
.
.
بهونه برای گریه زیاد هست !
اما
امان از گریه های بی بهونه . . . !
.
.
.
روایت هست که توماس ادیسون تا ۱۲ سالگی خِنگ بوده
اما مادرش همیشه بهش می گفته که روزی تو مرد بزرگی میشی
و همینطور هم شد!!!
اما ما از بچگی اگه اّنیشتین هم باشیم از بس پدرو مادرمون میگن
“تو هیچ پُخی نمیشی” آخرش با کلی ترفیعِ درجه میشیم همون پُـــــــخ !
.
.
.
اگر مردی توقع دارد که همسرش در زندگی یک فرشته باشد،
اول باید برای او یک بهشت فراهم کند…!
.
.
.
ماهایی که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشیم
نه کسی از کنارمون بره حوصله داریم نازشو بخریم که برگرده..
ماها آدمای بی احساسی نیستیم
ماها بی معرفت و نا مردم نیستیم
یه زمانی یه کسایی وارد زندگیمون شدن
که یه سری بــــاورامون و از بین بـــردن!!
.
.
.
دقت کردین اگه اسمت میرزا پشمک الدین گل کلمیان هم باشه
 وقتی میخوای ایمیل درست کنی
 میگه قبلا با این اسم ساخته شده؟
.
.
.
دیگر به دنبال ِ همراه ِ “اوّل” نیستم ! این روزها اول ِ راه ، همه همراهند….
این روزها ، باید به دنبال ِ همراه ِ “آخر” گشت …
.
.
.
مشکل ما اینِ که وقتی با کسی تموم میکنیم …
خیلی بیشتر دربارش فکر میکنیم تا وقتی که باهاش بودیم … !!!
.
.
.
حاصلضرب توان در ادعا مقداری ثابت است ،
هرچه توان انسان کمتر باشد ادعای او بیشتر است
و هرچه توان انسان بیشتر شود ادعایش کمتر میگردد
.
.
.
طرف  نوشته بود که
من یه گوگل واسه مغزم لازم دارم یه آنتی ویروس هم واسه دلم
یکی کامنت گذاشته بود:
پس یه فتوشاپ هم واسه قیافت بذار! :) )
.
.
.
باید به بعضیا گفت:
گاز نگیر عزیزم !!
من فقط میخوام بهت محبت کنم، همین !…
.
.
.
مامان من موقعی که خاله هام مهمون ما هستن :
پاشو دختر..زشته الان مهمونا میان آبروم می ره
مامان من موقعی که عمه و بچه هاش مهمون ما هستن :
پاشو بچه الان یه گله آدم می ریزه اینجا !
.
.
.
کسی که نشسته است همیشه خسته نیست …
شاید جایی برای رفتن نداشته باشد …!
.
.
.
یک افسانه قدیمی هست که میگه :
زن رو به فرشته رحمت کرد و گفت: چرا باید دیه ما نصف مردها باشد؟
فرشته رحمت مهربانانه فرمود:
اگر تو را بکشند به شوهرت هشت میلیون می رسد
ولی اگر او را بکشند تو صاحب شانزده میلیون می شوی !!!
زن خوشحال شد وخندید و گفت: خدایا حکمتت را شکر…!
 
 

 
 
 
 
 
 

شیوه های مخ زدن در کشورهای مختلف
فرانسه:
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!
ایتالیا:
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!
انگلیس:
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!
ایران:
پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ...
پـــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ...
ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ...
ســــــــــــس ... ســـــــــــــــــــــــــــــــــــس ...
پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ...
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ میزنم!
 
 
 
 
 
راهنمای مشاغل در ایران
راهنمای مشاغل در ایران ...

قصاب: مرتیکه ی چاقوکش

کارگر: مرتیکه‌ی حمّال

فروشنده‌ی خدمات یا کالا: مرتیکه‌ی دلّال

آرایشگر: زنیکه‌ی فاحشه

ورزشکار: مرتیکه‌ی تنه‌لش

بازرگان: مرتیکه‌ی دزد

مهندس راه و ساختمان: مرتیکه‌ی عمله

پزشک: مرتیکه‌ی قاتل

طنزپرداز: مرتیکه‌ی دلقک

نوازنده: مرتیکه‌ی مطرب

شاعر: مرتیکه‌ی بی عار

دانشمند: مرتیکه‌ی بیکار

سخن‌ور: مرتیکه‌ی ورّاج

منتقد: مرتیکه‌ی عقده‌یی

قاضی: مرتیکه‌ی بی‌وجدان

سیاستمدار: مرتیکه‌ی حرومزاده
 
 
 
 
 

ده نکته جهت جلوگیری از ریزش مو


 

1. همیشه سر خود را با تیغ بتراشید. طبق قانون بقای ماده، اگر مویی درنیاید، چیزی هم برای ریختن نخواهد بود. با این تمهید دیگر کچل نمی‌شوید؛ فقط تمام عمر بی‌مو خواهید بود.
 


 

6. اگر پیک‌موتوری هستید، از گذاشتن کلاه ایمنی خودداری کنید. آدم مخش روی آسفالت بپاشد، بهتر است تا کچل بشود. بررسی‌های یک دانشمند کچل روس نشان داده امکان کچل‌شدن کله‌ای که روی جدول پاشیده حوالی صفر است.
 
 
7. سرخ‌پوست کچل تاکنون گزارش نشده است. هر چه سریع‌تر رنگ پوستتان را عوض کنید. البته مطالعات یک انستیتوی کچل درمانی در گوانگجو ثابت کرده با سیلی صورت را سرخ نگه داشتن باعث مودارشدن نمی‌شود.

 
8. خواننده شوید. تا امروز به جز یک مثال نقض، خواننده کچلی دیده نشده؛ اما شنونده کچل تا دلتان بخواهد دیده شده است.


9. سرمربی شوید. فوتبال معجزاتی دارد که آدم انگشت به دهان می‌ماند. مشاهده شده طرف در دوران بازیکن‌بودن مو نداشته؛ ولی تا شده سرمربی، یک‌دفعه گیس گلابتون شده است.
 
10. از مالیدن قیر داغ روی پوست سرتان با بیل غیربهداشتی جدا خودداری کنید. چی؟ کدام آدم عاقلی با بیل غیربهداشتی این کار را می‌کند؟ یعنی می‌فرمایید آدم‌های نادان اگر کچل بشوند، اشکالی ندارد؟ آیا می‌دانید آدم نادان کچلی که بیل غیربهداشتی هم دستش باشد، چه‌قدر می‌تواند امنیت جامعه را به خطر بیندازد؟ این را وقتی می‌فهمید که در آرامش مشغول برنزه‌کردن باشید، یک‌دفعه چشم باز کنید و ببینید یک آدم نادان کچل بیل به دست بالای سرتان ایستاده! پس توصیه‌های ایمنی را جدی بگیرید.
 
 
 
نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 19 شهريور 1391

کی با کی ازدواج کنه ؟
 

 

کی با کی ازدواج کنه؟ (همسرداری و ازدواج)

www.parsnaz.ir - کی با کی ازدواج کنه؟ (همسرداری و ازدواج)

اگر قصد دارید ازدواج كنید و حتماً هم در ازدواجتان موفق باشید. اگر می خواهید همسرتان از همه نظر به شما نزدیك و شبیه باشد بهتر است ابتدا خود را خوب بشناسید. بدانید كه هستید و چه می خواهید.

شخصیت

یكی از زوایای مهم خودشناسی، شناخت شخصیت است. شخصیت به مجموعه ویژگی های فردی گفته می شود که می توان با شناخت آنها رفتار، عادات و طرز برخورد فرد با دیگران را در شرایط گوناگون پیش بینی نمود. به همین دلیل اگر فرد اول شخصیت خود را به درستی بشناسد و بعد براساس شخصیتش به دنبال فردی بگردد که با وی سازگار است یقیناً در ازدواجش موفقتر خواهد بود.

شخصیت افراد از چند دیدگاه قابل دسته بندی و بررسی است.

-دسته بندی اول: درون گرا و برون گرا

افراد درون گرا، تمایلی به حضور در جمع ندارند و بیشتر از تنهایی لذت می برند. به همین دلیل است كه این گروه معمولاً خود را درگیر مسائل به محیط پیرامونی شان نمی كنند.در مقابل افرادی که شخصیت برون گرا دارند، از حضور در جمع و اظهار نظر در آن لذت می برند. آنها مدام تلاش می كنند كه با محیط اطراف شان رد تعامل باشند.

بهترین ازدواج در این دسته بندی ازدواج هر فرد با همگروه خود است . اما باید توجه داشت كه در غیر این صورت معمولاً ازدواج یك درون گرای افراطی با یك برون گرای افراطی با شكست مواجه می شود.

-دسته بندی دوم: بصری،‌ سمعی،‌ لمسی و جنبشی

بصری ها به کیفیت های دیداری توجه دارند. یعنی تصاویر بیشتر برایشان مهم است و در ذهنشان می ماند. این افراد سریع سخن می گویند و در حین صحبت از حرکات دست بسیار استفاده می کنند. آنها دیده هایشان را چنان توصیف می كنند كه مخاطب می تواند تصویر آن به راحتی در ذهن خود تجسم نماید.

برعكس برای سمعی ها کیفیت های شنیداری (كلام، آهنگ صدا و...) مهمتر است. یعنی افراد این گروه به چیزهایی كه شنیده اند   بیشتر توجه می نمایند و از شنیده هایشان بیشتر سخن می گویند.سمعی ها معمولاً آهسته صحبت می کنند و سعی دارند بیانشان برای دیگران شیوا و رسا باشد.

لمسی ها، پر احساسترین و رمانتیکترین افراد هستند. آنها معمولاً از چیزهایی كه لمس کرده اند سخن می گویند. بسیارآرام اند و گاه حتی این آرامی به سوی نوعی رخوت و سستی در آنها پیش می رود.گروه چهارم جنبشی ها هستند كه پر جنب و جوش و هیجانی اند. آرام و قرار نداشته و پر تحرک اند.موفق‌ترین ازدواج در این دسته بندی این است که هر فردی با هم گروه خود ازدواج کند.

علاوه بر این، سمعی ها می توانند با بصری ها ازدواج کنند.بصری ها در گام اول با جنبشی ها و در گام دوم با سمعی ها موفقترند.جنبشی ها هم با بصری ها بهترین حالات ازدواج را دارند.اما لمسی ها با هیچ گروهی مگر با هم ‌گروه خود خوشبخت نمی ‌شوند.

- دسته بندی سوم

* افراد جستجوگر، ماجراجو و مخاطره ‌طلب: افراد ماجراجو عاشق ریسک کردن هستند. آنها بسیار کنجکاو، خود انگیخته، خلاق و پر انرژی اند و ترسی از برهم زدن قوانین و عادت ‌ها ندارند.

* افراد ملاحظه گر: ذاتاً بسیار محتاط و هوشیارند. از اعمال نابهنگام و ریسك پذیر اجتناب می نمایند و همیشه طبق قوانین و مقررات عمل می نمایند.

* افراد رهبر: آنها با مسایل بسیار منطقی و واقع بینانه برخورد می کنند. در تصمیمات و اهدافشان قاطع و استوارند و عاشق رقابت و جاه ‌طلبی هستند.

* افراد سازگار: خصوصیت اصلی این گروه کنار آمدن و سازش با اطرافیان است و كاملاً انعطاف پذیر می باشند.

* فردگراها: آنها همیشه به صورت مستقل عمل می نمایند و به خود، فكر و تصمیمشان اعتماد كامل دارند. معمولاً برای این افراد مشورت و مشاوره بی معنا است. این گروه شخصیتی کنجکاو، مملو از شگفتی و مسائل غیر منتظره هستند.

* افراد قهرمان: این افراد ذاتاً همیشه برنده اند به همین دلیل دارای اعتماد به نفس بالایی هستند و از افراد ضعیف و بدون اعتماد به نفس به شدت دوری می جویند




نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 8 شهريور 1391

جوکهای خنده دارجدیدددددددددد

اس ام اس و جوک های خنده دار



حیف نون تو اتوبوس کیسه استفراغش رو سوراخ سوراخ میکنه از شیشه میگیره بیرون

مسافرا اعتراض میکنن که بابا چرا نمیندازیش ، میگه برنجاش میخوام برای مرغامون !

.

.

.

اس ام اس جوک جدید

یه ضرب المثل ایرانی هست که هیچی نمیگه

همینطور فقط زل میزنه تو چشات !

(۰-o)

.

.

.

پیامک خنده دار

آدمها  در ارتباطاتشان یک آستانه ی “تحمل” دارند

یک آستانه ی “تنفر”

و یک آستانه ی ” تهوع !

.

.

.

جدیدترین اس ام اس های خنده دار

دانشجوی عزیز

وقتی که شما سر کلاس اس ام اس میفرستی من کاملا متوجه میشم

چون هیچ احمقی به خشتک خودش زل نمیزنه در حالی که لبخند روی لباشه !

دوستدار تو

استاد !

.

.

.

جوک و اس ام اس جدید

بارون که میزنه آدم ناخوداکاه یاد سه چیز میفته:

سهراب و شعرش

قمیشی و صداش

شهردار و عمش !

.

.

.

غضنفر تو ژاپن راننده ی تاکسی میشه

هرکی براش دست بلند میکنه میگه شوخی نکن دیگه

تورو الان رسوندم !

.

.

.

دوستان عزیز توجه بفرمایین

وقتی فین میکنین وسط دستمال رو نگاه نکنین

کمتر گزارش شده که کسی مروارید فین کرده باشه !

.

.

.

یه مَثَل ایرانی هست که میگه

عمر دست خداست، پراید وسیله است!

.

.

.

سعی کن با سرعت زیاد بگی

“کانال ِ کولر، تالار ِ تونل”

بعد از ۶ بار تکرار سوتی هاتونو بنویسید!

.

.

.

به کنار من اگر می آیید ، نرم و آهسته بخوره تو سرتون …!

همون بیاین خودش کلیه !

.

.

.

هروقت رفتین دکتر ازتون پرسید “اینجا درد میکنه؟”

بهش دروغ بگین !

چون دقیقا همونجا رو فشار میده پدسّگ !

.

.

.

جواد خیابانی از نیروی انتظامی عاجزانه درخواست کرد که

از این به بعد اگه فاحشه گرفتن نگن زن خیابانی !

.

.

.

سلامتی اون سربازی که ۵۵ دقیقه واستاد تو صف تلفن

که ۳ دقیقــه با عشقش حرف بزنه،

ولی هرچقد زنگ زد بازم پشت‌خطی بود !

.

.

.

عشق احساس شگفت انگیزیست

درگیرش که شدی..یک گوسفند گربه صفت رو صدا میزنی جوجو !

.

.

.

دوست عزیز

کلاس ، داشتنیه … گذاشتنی نیست …!

جهت اطلاع عرض کردم !

.

.

.

به بابام گفتم حس داشتن یه پسر خوب چه جوریه !؟

گفت نمیدونم برو از مامان بزرگت بپرس !

.

.

.

با این گرونی گوشت ،

دیگه کم کم آبگوشت تبدیل میشه به off goosht!

.

.

.

خطای دید یعنی اینکه:

طرف هیچ خری نیست… ما زیادی گنده می بینمش!

.

.

.

میدونید جمله ی

“اوکی … بازم دست درد نکنه”

به چه معنیه ؟

همون مودبانه ی

“خاک تو سرت … بازم به هیچ دردی نخوردیه”!

.

.

.

کاف حرف جالبیه

وقتی به «مرد» بچسبه تحقیر می‌کنه

وقتی به «نارنج» بچسبه تخریب می‌کنه

اما وقتی به «لواش» بچسبه معجزه می‌کنه !

.

.

.

لطفا دقت کنین بچه ها

چرا می گویند ” فیلسوف ” و نمی گویند ” گاوسوف ” ؟!

چرا می گویند ” پیراهن ” و نمی گویند ” جوان اهن ” ؟!

چرا می گویند ” اتوبوس ” و نمی گویند ” اتوماچ ” یا ” جاروبوس ” ؟!

چرا می گویند ” خداحافظ ” و نمی گویند ” خداسعدی ” ؟!

چرا می گویند ” اتومبیل ” و نمی گویند ” اتومکُلنگ ” ؟!

چرا می گویند ” ماشین ” و نمی گویند “شماشین ” ؟!

چرا به طراح چنین سوالاتی می گویند ” دیوانه ” و نمی گویند ” غول آنه ”




نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 8 شهريور 1391

تعریف دوست دختر

تعریف دوست دختر (طنز جالب)

www.parsnaz.ir - تعریف دوست دختر (طنز جالب)

دوست دختر موجودی زنده وبسیار زیبا که با مشخصه های زیر شناسایی آن به راحتی امکان پذیر است

- مانتو جین کوتاه و تنگ

- شلوار از این کوتاها!!!

- سایه چشم بنفش (که با رنگ جیغشان ست باشد)

- ابروی تراشیده و تاتو شده

- لنز زیبایی آبی یا سبز

- زلف طلایی مش شده !!!

هر جا از اینا دیدید بدانید دوست دختر و ناموس کسی است ! پس چشمتان را درویش نموده و رد شوید تا زنگ نزده به دوست پسرش و او نیز بیاید شکمتان را سفره نماید !!!

این موجودات دوست داشتنی غالباً کنار خیابان ها ، در کافی شاپ ها و پارک ها به وفور یافت می شوند .

برای به دست آوردن دوست دختر به موارد زیر نیاز دارید:

- یک عدد کاغذa4

- یک عدد خودکار

طرز تهیه : ابتدا خودکار را برمیداریم و یک عدد ۵ خیلی بزرگ روی کاغذ می رسمیم (یعنی رسم میکنیم ) سپس کاغذ را ۱۸۰ درجه سانتیگراد میچرخانیم تا نوک ۵ به طرف پایین باشدسپس یک پاره خط اوریب روی این ۵ نگون بخت مادر مرده ی واژگون شده میکشیم و روی نوک بالایی پاره خط یک عدد هشت کوچک میکشیم که مثلاً تیره ! سپس زیر آن مینویسیم :

بخدا تو تنها عشق منی (فقط مواظب باشد خدا نزند توی کمرتان)

حالا کار شما کامل شده آن را با یک شاخه گل صورتی تقدیم یکی از آن موجودات کنید . به احتمال زیاد اینی که کشیدید تاثیر به سزایی در تحریک احساسات و عواطف جنس لطیف دارد البته احتمال های دیگری نیز وجود دارد مانند:

- در آوردن لنگه کفش توسط جنس لطیف

- جویده شدن خرخره ی شما توسط جنس لطیف

- زنگ زدن به ۱۱۰ توسط او

- جیغ زدن

- نثارکردن به روزترین فحش های خواهر مادری و…

این دیگر با شانس شما رابطه ی مستقیم دارد

این موجود زیبا بسیار احساسی بوده

پس از بدست اوردن او بسار باید مواظبش بود تاخدای نکرده احساساتش جریحه دار نشودسعی کنید باملایمت زیاد با او رفتارکرده تا عشق را تجربه کنید




نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 8 شهريور 1391

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
  • آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا


    بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

    نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

    سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

    عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

    من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

    دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

    وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

    این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

    شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود

    ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا

    ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

    این قدر با بخت خواب آلود من،لالا چرا

    آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند

    در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا

    در خزان هجر گل ای بلبل زیباحزین

    خامشی شرط وفاداری بود،غوغا چرا

    شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر

    این سفر راه قیامت میروی تنها چرا



نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

پشت صحنه راز بقا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
  1.   



نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

منو این همه خوشبختی محاله محاله محاله !!!!!!!!!!!!

رفتم پیش دکتر روانشناس میگه به مشکلات بخند!
منم تصمیم گرفتم حرف دکترم رو گوش کنم!
ببینین:


مرغ کیلوئی شش هزار تومن! (هههههههههه)
نان ۱۵۰ تومن! ( هههههه!)

برنج کیسه ای سی هزار تومن! ( ای خدا مردم از خنده ههههههه!)
روغن دولیتری ده هزار تومن( ههههه آی دلم !)

قند کیلویی دوهزار و پونصد! (به من چه آخه من که چایی خور نیستم هههههه!)
کره و پنیر و شیر و ماستو.....( ای خدا اینا هم هههههه!)
منو این همه خوشبختی محاله محاله محاله




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

پای راست شما احمق است باور نمیکنید ؟؟؟؟؟؟؟
  

 

 

                                                  

 

 

در حالی که پشت میز کارتان نشسته اید پای راستتان را از زمین بالا ببرید و در جهت عقربه های ساعت به طور دایره ای بچرخانید

 

همزمان با این عمل با دست راست خود عدد ۶ (عدد شش فارسی) را در هوا بنویسید

مشاهده میکنید که پایتان نیز جهت حرکت خود را تغییر میدهد

کاری از دستتان بر نمی آید پای راستتان احمق است

 

                                                 

 



نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

عشق چیست

 
عشق چست؟ 

 

شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست؟
استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياوراما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.استاد پرسيد:چه آوردي؟ و شاگرد با حسرت جواب داد:هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا كردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم .
استاد گفت: عشق يعني همين
شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟
استاد به سخن آمد كه:به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت. استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم .
استاد باز گفت:ازدواج هم يعني همين




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

مهریه زنان در تمام عصر های زنددگی انسان
 
مهریه زنان در تمام عصرهای زندگی انسان

 

 

عصر شكار: 20 كیلو گوشت دایناسور، 40 كیلو گوشت اژدها.

نتیجه: دایناسورها منقرض شدند

عصر كشاورزی: 24 دست تبر سنگی، 24 دست تیغه و داس جنگی.

نتیجه: افزایش قتل به دلیل دم دست بودن داس برای خانوم ها

عصر فلز: 70 ورقه مسی، 50 تا خنجر مفرغی و سرگرز آهنی.

نتیجه: افزایش شکستگی سر مردان به دلیل تماس با گرز آهنی

عصر بخار: 30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم

نتیجه: کمبود آب و جیره بندی شدن آب

عصر صنعت: 1 میلیون پول، 14 سكه طلا، یك اتومبیل و هرچی که با ص شروع میشد

نتیجه: بنا به درخواست آقایان تولید ژیان آغاز شد

عصر كامپیوتر: هم وزن عروس خانم سكه طلا!!!

نتیجه: هرچی عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است

نتیجه گیری کلی: بابا بگو نمیخوایم زن بهت بدیم دیگه... این کارها یعنی چی؟؟

عامل اصلی انقراض دایناسور ها==> عروس ها

عامل اصلی کشته شدن مردها==> عروس ها

عامل اصلی ناقص شدن مردها==> عروس ها

عامل اصلی کمبود آب در تابستان ها==> عروس ها

عامل اصلی افزایش ماشین های فرسوده در سطح شهر==> عروس ها

عامل اصلی افزایش چاقی و افزایش بیماری ها==> عروس ها

لازم به ذکر است که تمام موارد بالایی کاملا جنبه شوخی داشته است . با آرزوی خوشبختی تمام زوج های جوان




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

داستان جالب وآموزنده

 
 

 

 
می گویند، اگر كسی‌ چهل‌روز پشت‌  سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو كند،
 
حضرت‌
 
خضر به‌ دیدنش‌ می‌آید و  آرزوهایش‌ را برآورده‌ می‌كند.

سی‌ و نه‌ روز بود كه‌ مرد بیچاره‌ هر روز صبح‌ خیلی‌ زود از خواب‌ بیدار می‌شد و جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ می‌پاشید
 
و جارو می‌كرد. او‌ از فقر و تنگدستی‌ رنج‌ می‌كشید. به‌ خودش‌ گفته‌ بود:
 
اگر خضر را ببینم، به‌ او می‌گویم‌ كه‌ دلم‌ می‌خواهد ثروتمند بشوم.
 
مطمئن‌ هستم‌ كه‌ تمام‌ بدبختی‌ها و گرفتاری‌هایم‌ از فقر و بی‌پولی‌ است.


 روز چهلم‌ فرارسید. هنوز هوا تاریك‌ و روشن‌ بود كه‌ مشغول‌ جارو كردن‌ شد.

كمی‌ بعد متوجه‌ شد مقداری‌ خار و خاشاك‌ آن‌ طرف‌تر ریخته‌ شده‌ است. با خودش‌ گفت:
 
با این‌كه‌ آن‌ آشغال‌ها جلو در خانه‌ من‌ نیست، بهتر آنجا را هم‌ تمیز كنم.
 
هرچه‌ باشد امروز روز ملاقات‌ من‌ با حضرت‌ خضر است، نباید جاهای‌ دیگر هم‌ كثیف‌ باشد..

 
مرد بیچاره‌ با این‌ فكر آب‌ و جارو كردن‌ را رها كرد و داخل‌ خانه‌ شد تا بیلی‌ بیاورد و آشغال‌ها را بردارد.
 
وقتی‌ بیل‌ به‌دست‌ برمی‌گشت، همه‌اش‌ به‌ فكر ملاقات‌ با خضر بود با این‌ فكرها مشغول‌ جمع‌ كردن‌ آشغال‌ها شد.

 
 ناگهان‌ صدای‌ پایی‌ شنید. سربلند كرد و دید پیرمردی به‌ او نزدیك‌ می‌شود. پیرمرد جلوتر كه‌ آمد سلام‌ كرد.

مرد جواب‌ سلامش‌ را داد.

پیرمرد پرسید: .صبح‌ به‌ این‌ زودی‌ اینجا چه‌ می‌كنی؟

مرد جواب‌ داد: دارم‌ جلو خانه‌ام‌ را آب‌ و جارو می‌كنم.
 
آخر شنیده‌ام‌ كه‌ اگر كسی‌ چهل‌ روز تمام‌ جلو خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو كند، حضرت‌ خضر را می‌بیند..

پیرمرد گفت: حالا برای‌ چی‌ می‌خواهی‌ خضر را ببینی؟

مرد گفت: آرزویی‌ دارم‌ كه‌ می‌خواهم‌ به‌ او بگویم..

پیرمرد گفت: چه‌ آرزویی‌ داری؟ فكر كن‌ من‌ خضر هستم، آرزویت‌ را به‌ من‌ بگو..

مرد نگاهی‌ به‌ پیرمرد انداخت‌ و گفت: برو پدرجان! برو مزاحم‌ كارم‌ نشو..

پیرمرد اصرار گرد: حالا فكر كن‌ كه‌ من‌ خضر باشم. هر آرزویی‌ داری‌ بگو..

مرد گفت: تو كه‌ خضر نیستی. خضر می‌تواند هر كاری‌ را كه‌ از او بخواهی‌ انجام‌ بدهد..

پیرمرد گفت: گفتم‌ كه، فكر كن‌ من‌ خضر باشم‌ هر كاری‌ را كه‌ می‌خواهی‌ به‌ من‌ بگو شاید بتوانم‌ برایت‌ انجام‌ بدهم..

مرد كه‌ حال‌ و حوصله‌ی‌ جروبحث‌ كردن‌ نداشت، رو به‌ پیرمرد كرد و گفت:
 
اگر تو راست‌ می‌گویی‌ و حضرت‌ خضر هستی، این‌ بیلم‌ را پارو كن‌ ببینم..

پیرمرد نگاهی‌ به‌ آسمان‌ كرد. چیزی‌ زیرلب‌ خواند و بعد نگاهی‌ به‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ انداخت.
 
 در یك‌ چشم‌ به‌هم‌ زدن‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ پارو شد.
 
 مرد كه‌ به‌ بیل‌ پارو شده‌اش‌ خیره‌ شده‌ بود، تازه‌ فهمید كه‌ پیرمرد رهگذر حضرت‌ خضر بوده‌ است.
 
چند لحظه‌ای‌ كه‌ گذشت‌ سر برداشت‌ تا با خضر سلام‌ و احوالپرسی‌ كند و آرزوی‌ اصلی‌اش‌ را به‌ او بگوید، اما از او خبری‌ نبود.

مرد بیچاره‌ فهمید كه‌ زحماتش‌ هدر رفته‌ است.
 
به‌ پارو نگاه‌ كرد و دید كه‌ جز در فصل‌ زمستان‌ به‌درد نمی‌خورد در حالی‌ كه‌ از بیلش‌ در تمام‌ فصل‌ها می‌توانست‌ استفاده‌ كند.

 

از آن‌ به ‌بعد به‌ آدم ساده‌ لوحی‌ كه‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ هدفی‌ تلاش‌ كند،
 
اما در آخرین‌ لحظه‌ به‌ دلیل‌ نادانی‌ و سادگی‌ موفقیت‌ و موقعیتش‌ را از دست‌ بدهد،



نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

شانس خود را امتحان کنید
 

شانس خود را امتحان کنید

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .
باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.

گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .

جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.

پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما.........گاو دم نداشت!!!!

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.

   




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

معلم وشاگرد کوچولو
 

 

 

 

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

 

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد،

 

 زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.

 

دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟

 

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکی غیرممکن است.

 

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.

 

معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟

 

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

ماجرای حاج خانوم وحسن آقا

 

یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش. تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند. تند و سریع لباسش رو می پوشه و می ره دم در و می بینه که حاجی براش توسط یکی از شاگردهاش میوه فرستاده بوده.

دوباره میره تو حمام و روز از نو روزی از نو که می بینه باز زنگ در رو زدند. باز لباس می پوشه می ره دم در و می بینه اینبار پستچی اومده و نامه آورده. بار سوم که می ره تو حمام، دستش رو که روی دوش می ذاره ، باز صدای زنگ در رو می شنوه. از پنجره ی حمام نگاه می کنه و می بینه حسن آقا کوره ست.

بنابراین با خیال راحت همون جور لخت !!! می ره پشت در و در رو برای حسن آقا باز می کنه.حاج خانوم هم خیالش راحت بوده که حسن آقا کوره، در رو باز می کنه که بیاد تو چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و حاج خانوم بوده.

درضمن حاج خانوم می بینه که حسن آقا با یه بسته شیرینی اومده بنده خدا. تعارفش می کنه و راه میافته جلو و از پله ها می ره بالا و حسن آقا هم به دنبالش. همون طور لخت و عریون میشینه رو کاناپه و حسن آقا هم روبروش. می گه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی!

این طرفا؟ حسن آقا سرخ و سفید می شه و جواب می ده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینی اش که آوردم خدمتتون…!. 




نویسنده : لیلا تاریخ : سه شنبه 7 شهريور 1391

.....میروم....

... میروم ...

 

 

میروم از شهرتو تا با خیالت سر کنم

عشق را نشکفته در دامان خود پرپر کنم

میروم محزون شبی در کوره راه خویشتن

خاک شهر دل بجای غربتت برسرکنم

میروم تا در سکوت مبهم یک آرزو

داستان بی وفایی های تو از بر کنم

میروم در خلوت محراب دل با شمع جان

برگ برگ خاطرات خویش خاکستر کنم

میروم دور از تو و چشمان تو

غربت بی انتهای عشق را باور کنم

 




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 6 شهريور 1391

بي وفا

 

بی وفایی کن وفایت میکنند با وفا باشی خیانت میکنند
مهربانی گر چه آیینه ی خوشیست مهربان باشی رهایت میکنند




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 6 شهريور 1391

وقتی تو نیستی ......

وقتی نیستی...


 

ﻭﻗﺘﯽ

 


ﮐﻪ

 

گرماي نگاه تو

 

ﻧﯿﺴﺖ،


اين

 

ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

 

ﺣﺎﻝ

 



 

ﺭﻭﺯمن

 

زمستان...


ﺳﺮﻣﺎﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﻫﺎﯼ


ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ

 

ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯﻫﺎﯼ ﺑﯽﭘﺎﯾــــﺎﻥ !!!
 

 



نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 6 شهريور 1391

اگه ........

اگه...


 

اگه مَردی ... ؟!!



مَرد بمون ...


اگه نیستی ...



نامَردی نکن ... !!


اگه تنهایی ... ؟!!



تنها بمون ...


اگه نیستی ...


تنهاش نذار ... !!


... ... ...



اگه نجیبی ... ؟!!


نجابت کُن ...


اگه نیستی ...


هرزگی نکن ... !!



اگه عاشقی ... ؟!!


عاشق بمون ...


اگه نیستی ...



حُرمتِ


عشقو


نَشکَن

 



نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 6 شهريور 1391

عاشق که شاخ ودم نداره

عـاشق کـه شـاخ و دم نــدارد !

 

عـاشق کـه شـاخ و دم نــدارد !

 


حــواست که نبــاشـد..

 


بی تــاب کـه بــاشـی..

 


زُل بـزنی به یک نقطه..

 


دلتــنگ کــه بـــاشـی..

 


همـه چـیــز تمــــام است !

 


محــکـوم میشـوی بـه عـشق !!




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 6 شهريور 1391

من وتو خدا

من و تو و خدا...

 

اگر صاحب بهشت بودم...

 


آنقدر روی زمین آن سیب مــے کـاشتم تا همه ی اهل آن را بیرون کنم...!

 


مَن باشم ...

 


تـُ باشــے ...

 


خــُدا باشد ....

 


و دیگر...

 


تنهایــے و تنهایـی و تنهایــے




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 6 شهريور 1391

بی تو بودن هرگزززززززززززز

بی تو بودن...


 

ساعت اتاق را خوابانده ام

 

بی کوک

 

بدون باطری

 

تا حتی هوس یک ثانیه حرکت هم به سرش نزند

 

گور بابای دقایق !

 

بی تو بودن

 

شمارش نمیخواهد ...

 



نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 6 شهريور 1391

دوستدارم

تو را دوست خواهم داشت!


 

به طراوت باران ......... نه!

 

به زلالی چشمه ها .......... نه!

 

تو را به پاکــــــــــی خدایــــــــــــــــــی

 

که میپرستی

 

دوست خواهم داشت!




نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 6 شهريور 1391

تاقیامت انتظارت میکشم

گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم.
منت عشق از نگاه پر شرابت می کشم.
ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم.
تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم.




نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 5 شهريور 1391

عزیزم
 


 

چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
 چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
 چه بیرحمانه! من سوختم






نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 5 شهريور 1391

تعریف کارمند
کارمند موجودی است گوش به زنگ که مدام مال دیگران را می شمارد. دایم به فکر کار دوم است. از غذا همیشه ناراضی است . جملاتش شرطی بوده و معمولا با " اگر من اینطور بودم، اگر اینجوری بود، اگر مجرد بودم و اگر ...." شروع می گردد ولی به هیچ چیز مثبت قابل لمسی ختم نمی شود. همیشه دوستانی دارد که موفق و پولدار شده اند. حسرت گذشته را می خورد که چرا زمین و ملک و طلا نخریده (بعد از هر افزایش ناگهانی یادش می افتد).  
 
ناراحتی کم پولی و زندگی سخت خود را با دیدن در باز دستشویی به سرعت فراموش می کند و خیلی خوشحال می شود. همیشه دیر می رسد (به هر چیزی که فکر کنی) . بازنده هر معامله خارج از محل کار خود است.(هارت و هورتش مال همکارانش است). خیلی احتیاط می کند برای سلامتیش اما همیشه شکم دارد کمر درد دارد و کچل می شود. دست به کار بزرگی بزند مثلا یک ماشین با کلاس بگیرد تا مدت ها هر ماه کم می آورد.
 
هنوز کلاس زبان می رود. هی می خواهد از مملکتش برود ولی هی شرایط سخت تر می شود. معلوم نیست در زندگی در چه چیزی استعداد دارد و یا علاقه مند چیست (بسته به شرایط و جو حاکم، علایق و استعدادش در حال تغییر است). با دیدن یک ساختمان شیک همیشه به این موضوع فکر می کند که اگر این ساختمان مال خودش بود دیگر هیجوقت کار نمی کرد ( و خیلی سریع تعداد واحدها در هر طبقه ضربدر تعداد طبقات ضربدر حدود مبلغ اجاره هر واحد).
 
 هر زمانی که به کارمند مراجعه کنی می خواهد تا آخر سال (همان سالی که به او مراجعه کردی) از شرکت برود و تو و همه آدم های ذلیل را به حال خودش بسپارد. تو  هم مدت ها احساس پوچی و ذلالت میکنی!!!!!!! .  تمام هم و غمش اینست که چرا از توانایی ها و استعدادش استفاده نمی شود. فکر می کند با هر چای سبز کیسه ای که می خورد چه خدمتی به سلامتی بدنش می کند.
 
 

 



نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 5 شهريور 1391

یه دنیا گل تقدیم تو

 

  •  
عکسهایی از مدل های گل آرایی 2012
عکسهایی از مدل های گل آرایی 2012

عکسهایی از مدل های گل آرایی 2012

عکسهایی از مدل های گل آرایی 2012

 



نویسنده : لیلا تاریخ : یک شنبه 5 شهريور 1391

برگرد

 

چه کار کردي ؟؟

چه کردی با من؟...

میخواهم بنویسم...

اما از چه ؟ از کی ؟ و برای چی؟...

وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست...

اما برای شنیدن چه کلامی؟...

می خواهم بنویسم...

از تو....

از این نیامدن و قصد رفتن کردنت....

می خواهم بنویسم اما دستهایم می لرزد...

چه کردی با من؟...

چه خواستم ز تو که دریغ میکنی؟

چه خواستی که نکردم؟...

غم نبودنت به جانم نیشتر میزند ...

اما درمانی نیست که به مقابلش روم...

آخر تو تنها امید بودی ... تنها دعای شبانه ام

 

 



نویسنده : لیلا تاریخ : شنبه 4 شهريور 1391

ایمیلی از طرف خدا
  •  

یک email از طرف خدا ...

 

درین افسانه شرط ست اشک راندن

امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.

وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی.خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات اخیر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم.با اونهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.

متوجه شدم قبل از ناهار هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی.

اشک

نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.

من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی.من آنقدر دوستت  دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.

خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی.

آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی...

دوست و دوستدارت:خدا




نویسنده : لیلا تاریخ : شنبه 4 شهريور 1391

درددل با دوست ازلی

مهرآفرینا!      

سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم

تا ذره ذره وجودم را به معراج

نگاهت، پرواز دهم

می ایستم به قامت دربرابرت تاعظمتت راسپاس گویم

به رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم

و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر عشق بزنم…

 چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست

 چه لحظه های مهرافروزی در ذکر یاد ت…

 پروردگارا! دستان دعایم را        

 به عرش الهیت برسان ،

دلم را به حلاوت دوستیت

و چشمان باران زده ام رابه دیدارت

نورانی گردان .

 




نویسنده : لیلا تاریخ : چهار شنبه 1 شهريور 1391



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به هستی مي باشد.