الاغ ملا نصیرالدین
هستی

می ترسیم...... اما داستان جالب "خر" با سواد خسته ام .... عشق چیست؟ حوصله نداری شیشه مانیتورت رو تمیز کنی ؟؟ بوی محرم "ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ " شعری تقدیم به همسران جامانده‌ی حاجیانی که در منا جان باختند حسین پناهی.... از زندگی لذت ببر هدیه از یک دوست خوب


الاغ ملا نصیرالدین
 
يك روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختماني
را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد.

ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين
نمي آيد. هر كاري كرد الاغ از پله پايين نيآمد. ملا الاغ را رها كرد و به
خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و
پايين مي پرد. كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را آرام كند كه
ديد
الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت.

بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف چوبي
آويزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد!
ملا نصر الدين با خود گفت:

لعنت بر من كه نمي دانستم اگر خر به جايگاه رفيع و بالايي برسد هم آنجا
را خراب مي كند و هم خودش را از بين مي برد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : لیلا تاریخ : دو شنبه 26 آبان 1393



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به هستی مي باشد.