زیباترین قلب؟؟
هستی

می ترسیم...... اما داستان جالب "خر" با سواد خسته ام .... عشق چیست؟ حوصله نداری شیشه مانیتورت رو تمیز کنی ؟؟ بوی محرم "ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ " شعری تقدیم به همسران جامانده‌ی حاجیانی که در منا جان باختند حسین پناهی.... از زندگی لذت ببر هدیه از یک دوست خوب


زیباترین قلب؟؟

روزی دختر جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می كرد كه زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد ، جمعیت زیادی جمع شدند ، قلب او كاملاً سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود ، پس همه تصدیق كردند كه قلب او به راستی زیباترین قلبی است كه تاكنون دیده اند . دختر جوان در كمال افتخار ، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت ، ناگهان پسر جوانی جلو جمعیت آمد و گفت : اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست .دختر جوان و بقیه جمعیت به قلب پسر جوان نگاه كردند ، قلب او با قدرت تمام می تپید ، اما پر از زخم بود . قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تكه هایی جایگزین آنها شده بود ، اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نكرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد . در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت كه هیچ تكه ای آنها را پر نكرده بود ، مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فكر می كردند كه این پسر جوان چطور ادعا می كند كه قلب زیباتری دارد .دختر جوان به قلب پسر جوان اشاره كرد و خندید و گفت : تو حتماً شوخی می كنی ... قلبت را با قلب من مقایسه كن ، قلب تو ، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است . پسر جوان گفت : درست است قلب تو سالم به نظر می رسد ، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی كنم ، می دانی ، هر زخمی نشانگر انسانی است كه من عشقم را به او داده ام ، من بخشی از قلبم را جدا كرده ام و به او بخشیده ام ، گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است كه به جای آن تكه بخشیده شده قرار داده ام ، اما چون این دو عین هم نبوده اند گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم كه برایم عزیزند ، چرا كه یادآور عشق میان دو انسان هستند ، بعضی وقتها بخشی از قلبم را به كسانی بخشیده ام اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند ، اینها همین شیارهای عمیق هستند ، گرچه درد آورند اما یادآور عشقی هستند كه داشته ام ، امیدوارم كه آنها هم روزی بازگردند و این شیارها عمیق را با قطعه ای كه من در انتظارش بوده ام ، پر كنند .پس حالا می بینی كه زیبایی واقعی چیست ؟دختر جوان بی هیچ سخنی ایستاد در حالی كه اشك از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پسر جوان رفت ، از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پسر جوان تقدیم كرد ، پسر جوان آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب دختر جوان گذاشت ، دختر جوان به قلبش نگاه كرد ، دیگر سالم نبود ، اما از همیشه زیباتر بود ، زیرا كه عشق از قلب پسر جوان به قلب او نفوذ كرده بود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : لیلا تاریخ : پنج شنبه 30 شهريور 1391



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به هستی مي باشد.